حكمت 142
ضدّ ارزشها و هشدارها
مردي از امام در خواست اندرز كرد. - از كساني مباش كه بدون عمل صالح به آخرت اميدوار است، و توبه را با آرزوهاي دراز به تأخير مياندازد، در دنيا چونان زاهدان، سخن ميگويد، اما در رفتار همانند دنيا پرستان است، اگر نعمتها به او برسد سير نميشود، و در محروميّت قناعت ندارد، از آنچه به او رسيد شكر گزار نيست، و از آنچه مانده زياده طلب است.
ديگران را پرهيز ميدهد اما خود پروا ندارد به فرمانبرداري امر ميكند اما خود فرمان نميبرد، نيكوكاران را دوست دارد، اما رفتارشان را ندارد گناهكاران را دشمن دارد اما خود يكي از گناهكاران است، و با گناهان فراوان مرگ را دوست نميدارد، اما در آنچه كه مرگ را ناخوشايند ساخت پافشاري دارد، اگر بيمار شود پشيمان ميشود، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانيهاست در سلامت مغرور و در گرفتاري نا اميد است اگر مصيبتي به او رسد به زاري خدا را ميخواند.اگر به گشايش دست يافت مغرورانه از خدا روي بر ميگرداند، نفس به نيروي گمان ناروا، بر او چيرگي دارد، و او با قدرت يقين بر نفس چيره نميگردد.براي ديگران كه گناهي كمتر از او دارند نگران، و بيش از آنچه كه عمل كرده اميدوار است.اگر بي نياز گردد مست و مغرور شود، و اگر تهيدست گردد، مأيوس و سست شود.چون كار كند در آن كوتاهي ورزد، و چون چيزي خواهد زياده روي نمايد، چون در برابر شهوت قرار گيرد گناه را بر گزيده، توبه را به تأخير انداز، و چون رنجي به او رسد از راه ملت اسلام دوري گزيند، عبرت آموزي را طرح ميكند امّا خود عبرت نميگيرد در پند دادن مبالغه ميكند امّا خود پند پذير نميباشد.
سخن بسيار ميگويد، امّا كردار خوب او اندك است براي دنياي زودگذر تلاش و رقابت دارد امّا براي آخرت جاويدان آسان ميگذرد سود را زيان، و زيان را سود ميپندار از مرگ هراسناك است امّا فرصت را از دست ميدهد گناه ديگري را بزرگ ميشمارد، امّا گناهان بزرگ خود را كوچك ميپندارد، طاعت ديگران را كوچك و طاعت خود را بزرگ ميداند مردم را سرزنش ميكند، امّا خود را نكوهش نكرده با خود رياكارانه بر خورد ميكند خوشگذراني با سرمايهداران را بيشتر از ياد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود بر زيان ديگران حكم ميكند امّا هرگز به نفع ديگران بر زيان خود حكم نخواهد كرد، ديگران را هدايت امّا خود را گمراه ميكند، ديگران از او اطاعت ميكنند، و او مخالفت ميورزد، حق خود را به تمام ميگيرد امّا حق ديگران را به كمال نميدهد، از غير خدا ميترسد، امّا از پروردگار خود نميترسد ميگويم: - اگر در نهج البلاغه جز اين حكمت وجود نداشت، همين يك حكمت براي اندرز دادن كافي بود اين سخن، حكمتي رسا، و عامل بينايي انسان آگاه، و عبرت آموز صاحب انديشه است -
حكمت 143
ضرورت آينده نگري
هر كس را پاياني است، تلخ يا شيرين.
حكمت 144
توجه به فنا پذيري
آنچه روي ميآورد، باز ميگردد، و چيزي كه باز گردد گويي هرگز نبوده است
حكمت 145
صبر و پيروزي
انسان شكيبا، پيروزي را از دست نميدهد، هر چند زمان آن طولاني شود.
حكمت 146
اهميّت نيّتها
آن كس كه از كار مردمي خشنود باشد، چونان كسي است كه همراه آنان بوده و هر كس كه به باطلي روي آورد، دو گناه بر عهده او باشد، گناه كردار باطل، و گناه خشنودي به كار باطل.
حكمت 147
ضرورت پايبندي به عهد و پيمان
عهد و پيمانها را پاس داريد به خصوص با وفاداران.
حكمت 148
ضرورت خدا شناسي و اطاعت
خداي را اطاعت كنيد كه در نشناختن پروردگار عذري نداريد.
حكمت 149
فراهم بودن راههاي هدايت
اگر چشم بينا داشته باشيد، حقيقت را نشانتان دادهاند، اگر هدايت ميطلبيد شما را هدايت كردند، اگر گوش شنوا داريد، حق را به گوشتان خواندند.
حكمت 150
روش برخورد با دوستان بد
برادرت را با احساني كه در حق او ميكني سرزنش كن، و شر او را با بخشش باز گردان.
حکمتهایی از نهج البلاغه 15
1 خرداد 1391 گنجینه ادبی / کلام امیر 0 نظر 1 051 بازدید |
0 نظر
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.