مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه موییت گرفتاری هست گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کاری هست هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم همه دانند که در صحبت گل خاری هست نه من خام طمع عشق تو میورزم و بس که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد آب هر طیب که در کلبه عطاری هست من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود جان وسر را نتوان گفت که مقداری هست همه را هست همین داغ محبت که مراست که نه من مستم و در دور تو هشیاری هست عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند داستانیست که بر هر سر بازاری هست
--------------------
بعضي ترانهها را مي توان بارها و بارها گوش داد بعضي انسانها را ميتوان بارها و بارها دوست داشت
وقتی تو می آیی مانند یک سلام مانند یک بهار مانند یک عبور از راه میرسی و مرا تازه میکنی با یک سبد لبخند با دستانی پر سخاوت و چشمانی مشتاق همراه تو هزار عشق از راه میرسد همراه تو بهار..
پيام ويرايش شد حنان - 30 مرداد 1394 06:06
--------------------
بعضي ترانهها را مي توان بارها و بارها گوش داد بعضي انسانها را ميتوان بارها و بارها دوست داشت