Deprecated: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in /home2/majidakh/public_html/engine/modules/show.full.php on line 343
صفحه اصلي > مطالب و مقالات, مشاهیر فرهنگی هنری > نيكولو پاگانيني Nicolo Paganini
نيكولو پاگانيني Nicolo Paganini5 آذر 1397. نويسنده: maryam.pourmohammadi |
نيكولو پاگانيني Nicolo Paganini
![]() "پاگانيني از زمره هنرمنداني است كه درباره آنان بايد گفت، آنها هستند، زيرا وجود دارند و خودشان هستند، نه به خاطر آنكه ديگران پيش از آنها بودهاند." هكتور برليوز
پدر، اولین معلم در 27 اكتبر سال 1782 در ايتاليا به دنيا آمد.
او گيتاريست، آهنگساز و بزرگترين ويولونيست قرن نوزده بود كه در اجراي اين ساز در تاريخ موسيقي همتايي براي او نيست.
پدر پاگانيني، آنتونيو از بازرگانان شهر جنوا و نوازنده گمنام ساز ماندولين و مايستر كليساي جامع و نخستين معلم فرزندش بود.
نيكولو به زودي استعداد شايان و خارقالعادهاي در نواختن ويولن از خود نشان داد، بطوريكه در هشت سالگي تحسين اطرافيان را برانگيخـت و در نه سـالگي با اجـراي واريـاسيون هاي ساخته خود، جمع را به تعجب واداشت.
ديگر پدرش نميتوانست معلم او باشد، از اين رو زير نظر ويولنيست جي سروتو به آموزش پرداخت.
اولین کنسرت در يازده سالگي يكي از برجستهترين كنسرتهاي ويولن خود را در برابر مردم اجرا نمود و شگفتي آفريد.
با اين حال براي فراگيري نكات فني ويولن و تكنيك بهتر به پارما رفت و نزد الكساندر رولا مشغول به كار شد.
گاپاره گيرتي و پر، دو تن از مربيان او بودند. آنها گفتند كه براي ياد دادن به او ديگر چيـزي در چنته نـدارند.
شاگردی که استادی نمییافت! پاگانيني ناچـار درسـال 1797 (پانزده سالگي) به لـومباردي سفـركرد و به آموزش پرداخت. يكسال بعد درشانزده سالگي به مرحله اي از كمال رسيد كه هيچ استادي خود را لايق تعليم او نميديد.
استادان موسيقي براين عقيده بودند كه مطلب جديد به عنوان درس و آموزش براي پاگانيني وجود ندارد.
فقر و گروی ویولن از اين زمان به بعد به اجراي كنسرتهاي مختلف پرداخت.
اولين بار در نقش سوليست (تكنواز) ظاهر شد و براي اجراي برنامه در ايتاليا از شهري به شهر ديگر ميرفت.
پاگانيني دركنسرتهايش موفقيتهاي چشمگيري به دست آورد ولي هيچكدام از اين اقدامات مشكلات مالي او را حل نميكرد و آنچنان در فقر و تنگدستي به سرميبرد كه ناچار شد ويولنش را گرو بگذارد كه البته اين مشكل زود حل شد.
در شهر پارما بازرگاني فرانسوي كه در شهر ليورن با او آشنا شده بود، يك ويولن به او هديه داد تا با آن بتواند به اجراي كنسرت بپردازد و پاگانيني مجددا داراي ويولن شد.
فراگیری گیتار پاگانيني در نوزده سالگي، 3 سال به فراگيري گيتار پرداخت و بسيار زود در رديف بهترين گيتاريستها قرار گرفت.
از نظر تعداد آثار به همان اندازه كه براي ويولن قطعه نوشته است براي گيتار هم تصنيف كرده است.
عشق و ازدواج سال 1815 در سي و سه سالگي دلبستگي عميقي به آنتونيا بيانكي پيدا كرد و بعد از سختيهاي زياد در سال 1826 در چهل و چهار سالگي با او ازدواج كرد و بعد از مشكلات فراوان توانست خوشبختي را لمس كند؛ اما حسادت اطرافيان و دشمنان او كه تحمل موفقيت و پيشرفتهاي چشمگيرش را نداشتند و آنهائيكه او را سد راه خود ميدانستند همگي به توطئه عليه پاگانيني پرداختند.
شیطان یا دستیار شیطان! او را دستيار شيطان و سپس خود شيطان ناميدند.
نيكولو با فروتني و سكوت نتوانست مانع توطئههاي آنها شود.
در حاليكه به شدت بيمار و غمزده بود ناچار شد براي اولين بار در سال 1828 در چهلوشش سالگي كشورش را ترك كند و به وين برود كه در آن زمان مهمترين شهر موسيقي جهان بود. در آنجا بود كه با استقبال شايان و بينظيري روبرو ميشود.
شهر وين كه يكسال پيش بتهوون بزرگ را از دست داده بود پاگانيني را با آغوش باز پذيرفت.
او با اجراي اولين كنسرتش در وين شگفتي آفريد.
روزنامهها در معرفي او از كوششي فروگذار نكردند.
غوغا به پا كردند و او را به جهان معرفي نمودند بطوريكه يكي از روزنامه هاي وين مينويسد:
"پاگانيني ويولن را از جايي آغاز ميكند كه ديگران ختم كردهاند"
در اين زمان پسر پاگانيني به نام آليكينو متولد ميشود.
پاگانيني در وين با شوبرت آشنا شد و دوستي عميقي بين آنها ايجاد گرديد. شوبرت در سالگرد مرگ بتهوون به اجراي كنسرت ميپردازد و با استقبال شاياني مواجه ميشود و با درآمد آن براي كمك به پاگانيني به اجراي آخرين كنسرت خود ميپردازد؛ زيرا پس از اين كنسرت مرگ به سراغش ميآيد.
مرگ شوبرت براي پاگانيني ضربه هولناك و سنگيني بود. پاگانيني بعد از تسخير وين براي اجراي كنسرتهاي ديگر رهسپار پاريس، لندن، درسدن، برلين، ورشو و بروكسل ميشود.
بالاخره اوضاع اقتصاديش بهبود مييابد و رهسپار پاريس ميشود و در آنجا ساكن ميگردد.
پاگانینی و برلیوز در پاريس در يكي ازكنسرتهاي هكتور برليوز، حاضر ميشود و به تحسين او برميخيزد.
فرداي آن روز براي هكتور برليوز كه در فقر به سر ميبرد، چكي به مبلغ 20000 فرانك به همراه نامهاي توسط پسرش آليكينو ميفرستد:
" دوست عزيز من هكتور، بتهوون از جهان رفته و تنها هكتور برليوز است كه ميتواند به بتهوون زندگي نو ببخشد. من تصنيفهاي آسماني تو را شنيدهام. شايسته نبوغ تو همين است. از تو تقاضا ميكنم به پاس ستايش و احترام، اين بيست هزار فرانك را از من بپذير"
20000 فرانك پاگانيني براي برليوز كمك بزرگي بود بطوريكه او با اين پول توانست سال 1839 را به تصنيف بهترين اثرش سنفوني رومئو و ژوليت بپردازد.
برليوز اين اثر را به عنوان حقشناسي و قدرداني به پاگانيني اهدا نمود.
الهام بخش لیست فن نوازندگي پاگانيني الهامبخش نوازندگان بزرگي بود. چنانكه فرانتس ليست پس از شنيدن ساز او دو سال درب را به روي خود بست و همچون مرتاضان زندگي كرد و با به كارگيري تكنيك پاگانيني بعد از دو سال همان نوازندهاي شد كه ميخواست بشود. يعني مقام پرقدرت پاگانيني اما در نوازندگي پيانو!!
مجددا حسادتها و توطئهها عليه پاگانيني اوج گرفت. او را شيطان خواندند و اين تحريكات، مردم را به قبول اينكه شيطان در كنار او درحاليكه دست راستش را به حركت درآورده و آرشه را روي سيمهاي ويولن تكان ميداده، ديدهاند، وا داشت.
با اوج گرفتن بحثها طرفداران و مخالفان نيكولو به مجادله با هم برميخيزند و او دوباره انزوا را برميگزيند و در كنار همسر و تنها پسرش به خانه خود پناه ميبرد.
پس از مدتها دوري و انزواطلبي، روزي درب اتاق كوچك خود را ميبندد و با ساز خود سخن آغاز ميكند و از دردها و رنجها و تنهاييها، صداي سازش پرطنين و باشكوه چنان اوج ميگيرد كه از كوچهها و خيابانها فراتر ميرود.
اجرای مارسیز مردم براي شنيدن سازش جمع شدند ولي او چنان گرم نواختن بود كه متوجه حضور مردم نميشد و به اجراي قطعه پرشور و انقلابي مارسيز پرداخت. گويي بدينسان با تمام وجودش رهايي را فرياد ميزد. انبوه جمعيت هر لحظه فزونتر ميشد. هر رهگذري با شنيدن ساز او ميايستاد. ازدحام به شكل بيسابقهاي گسترش مييافت. بعد از پايان قطعه با صداي فرياد و كف زدن جمعيت متوجه ازدحام انبوهي شد كه در خيابانها براي شنيدن ساز او گرد آمده بودند. فريادهاي تشويق لحظهاي قطع نميشد. عدهاي مسحور شده بودند. گروهي ميگريستند. فرياد و هوراي مردم هر لحظه بيشتر اوج ميگرفت و او به ناچار براي تشكر از مردم پس از گذشت روزها از اتاق بيرون رفت. مدتي بعد، جمعيت، اندامي بسيار لاغر و نحيف با صورتي كاملا استخواني و پوستي زرد و پريدهرنگ و كت و شلوار و جليقه سياه كه بر اسكلتي آويزان شده و موهاي ژوليدهاي كه بر شانه ها ريخته و با چشماني كه دنياي عظيمي در آنها نهفته است و با سكوت خود پرمعناترين كلمات را بيان ميكند و دستاني لاغر و تكيده كه ويولن و آرشه را حمل ميكرد، در برابر خود ميبينند.
او مثل هميشه خسته، ساكت و رنجور بود و با وقار و احترام خاص هميشگي در برابر مردم ايستاد.
همه با چشماني اشكبار، حيرت زده، ميخكوب شدند. او شباهتي به انسان زنده نداشت. اسكلت رنگ پريدهاي كه راه ميرفت و تكان ميخورد. نابغهاي كه قرباني حسادتها و تاريكانديشي اطرافيانش شده بود، نبوغش او را از جهان خاكي جدا كرده بود، فقر و تنگدستي و دربدري و مشكلات پي در پي از او انسان ديگري ساخته بود.
با اين همه گفته ميشد كه او براي كسب مهارت و چيرگي فوقالعاده ، روح خود را به ابليس فروخته است!
پناه و رهايي براي اين انسان بزرگ وجود نداشت اما با اينهمه به مردم عشق مي ورزيد.
بازگشت و پایان سال 1836 درپنجاه وچهارسالگي با بدني بيمار و رنجور پس ازگذشت ده سال به كشورش ايتاليا بازگشت. شايد در آنجا ميتوانست مدتي آرامش داشته باشد اما به زودي متوجه شد زندگي در آنجا مشكلتر از هميشه است.
سال 1839 در پنجاه و هفت سالگي با تني رنجور و پيري زودرس به شهر مارسي رفت و از آن پس براي فرار از دست كساني كه او را ابليس ميدانستند از شهري به شهر ديگر سفر ميكرد.
براي كسب آرامش و سلامت از دست رفته يكسال به شهر نيس رفت اما مثل هميشه نااميد و بيمار تنها رهايياش را در مرگ جستجو ميكرد. بالاخره بعد از دردها و رنجهاي فراوان به آرامش دست يافت.
در 27 مه سال 1840 در پنجاه و هشت سالگي در شهر نيس در تنگدستي فراوان مرگ را با آغوش باز پذيرفت.
با مرگ پاگانيني تاريخ ويولن و موسيقي سازي ايتاليا متوقف گرديد و تا به امروز جهان موسيقي، ويولونيستي به مهارت و چيرگي او به خود نديده است.
ملت ايتاليا در مورد اين هنرمند بزرگ كه عمري را در جهت اعتلاي موسيقي و انساني كردن آدميان سپري كرده بود نهايت حق ناسپاسي را به جاي آورد.
بطوريكه حتي پنج سال پس از مرگش از خاك سپاري او در زمين وقفي تقديس شده ممانعت به عمل آورد، غافل از آنكه حتي خفته او در بستر خاك، زنده جاويد خواهد ماند.
بازگشت |