قصه شب: عطر نفسهاي تو 81
6 بهمن 1391 , بازدید ها: 814
بله می دانم. ولی دیگر بس است. خانم زندی واضح تر صحبت کنید. آقای پژوهش من یک بار [..]
6 بهمن 1391 , بازدید ها: 814
بله می دانم. ولی دیگر بس است. خانم زندی واضح تر صحبت کنید. آقای پژوهش من یک بار [..]
6 بهمن 1391 , بازدید ها: 663
به سرعت به طرف کادوها رفتم. بسته ها را نزدیکش گرفتم و با گریه گفتم: حالا که می [..]
4 بهمن 1391 , بازدید ها: 822
صبح روز بعد زود خود را به آموزشگاه رسانیدم. چند روی بود که آقای پژوهش را نمی [..]
3 بهمن 1391 , بازدید ها: 658
هفته ها بود که رابطه ی من و ماکان خیلی صمیمی تر از قبل شده بود. دیگر هیچ غمی در [..]
2 بهمن 1391 , بازدید ها: 561
در حالی که جا خورده بودم با فریاد گفتم: مادر کجاست؟ مهتا جوشانده را از دست زهرا [..]
1 بهمن 1391 , بازدید ها: 633
پیرزن گفت: نمی دانم. یعنی اگر می دانستم هم نمی توانستم اسرار سرهنگ را برای کسی [..]
30 دی 1391 , بازدید ها: 590
دستش را روی موهایم کشید و التماس کرد: دیبا خانم اشک نریزید. مرا ببخشید. سرتان [..]
29 دی 1391 , بازدید ها: 672
بلاجبار قبول کردم. اگر چه مصاحبت با مردی مثل او دلشادم می کرد. پرگویی هایش سرم [..]
28 دی 1391 , بازدید ها: 590
زمان رفتن ماکان فرا رسید. پدر سوغاتی وی را که چند مجسمه ی بسیار ظریف ساخته شده [..]
27 دی 1391 , بازدید ها: 674
مادر شما مرا آنقدر بدبخت می دانید که سفره غمم را برای همه می گشایید؟ آخر چه [..]
26 دی 1391 , بازدید ها: 831
من گریه می کردم. به خاطر عزیزی که می رفت. به خاطر سختی هایم به خاطر رنج هایی که [..]
25 دی 1391 , بازدید ها: 595
با ورودم پریا به سمتم دوید و صورتم را غرق بوسه کرد: خاله جان می دانی آمدیم تا [..]
24 دی 1391 , بازدید ها: 815
با عجله در صندلی کنار دستش نشستم. دیدم ماشینتان را گوشه ای پارک کرده اید. [..]
23 دی 1391 , بازدید ها: 885
اما نه برای من. چی برای شما؟ من به شما چی کار دارم؟ شما باید خیلی پیشتر از [..]
22 دی 1391 , بازدید ها: 862
روزی آقای سعدی سری به کلاسمان زد. کتابی با خود آورده بود که آن را به شاگرد میز [..]
20 دی 1391 , بازدید ها: 1 020
بعد از خوردن چای هر سه برخاستیم تا به کلاس هایمان برویم. موقع خروج آقای سعدی [..]
18 دی 1391 , بازدید ها: 834
با نگاهی متعجب مرا برانداز کرد و زیر لب گفت: دیبا. .. دیبا... زن سابق احمد. بعد [..]
17 دی 1391 , بازدید ها: 651
شب فرا ریس خانه در سکوتی عجیب فرو رفته بود. گاهی صدای شیونی آن را در هم می شکست [..]
14 دی 1391 , بازدید ها: 883
بلند شدم و از وی خداحافظی نمودم. از اتاق خارج شدم و با چشمانی اشک آلود منزل [..]
13 دی 1391 , بازدید ها: 715
جلوی در از اتومبیل پیاده شدم و ماکان کمی آن طرف تر جلوی منزلی قدیم ماشین را نگه [..]