قصه شب: يک قدم تا عشق 76
23 خرداد 1392 , بازدید ها: 790
پتو را روي سرم كشيدم و فرياد زدم: - نه...نه... در دل با خودم گفتم خدايا چرا من [..]
23 خرداد 1392 , بازدید ها: 790
پتو را روي سرم كشيدم و فرياد زدم: - نه...نه... در دل با خودم گفتم خدايا چرا من [..]
22 خرداد 1392 , بازدید ها: 725
با صداي سليمه خانم به خودم آمدم كه گفت: - فرناز جون يه اسم پسر انتخاب كردن [..]
21 خرداد 1392 , بازدید ها: 1 284
طعنه اش را نشنيده گرفتم و گفتم: - براي من چندان مهم نيست كه برگردي يا نه اما [..]
20 خرداد 1392 , بازدید ها: 957
وقتي او كلمه ي صبر را به زبان آورد ناخواسته به ياد بابا افتادم كه در آخرين شب [..]
19 خرداد 1392 , بازدید ها: 779
در حالي كه با تعجب نگاهش مي كردم فقط سكوت كردم رامين با شوق گفت: - برايت خانه [..]
18 خرداد 1392 , بازدید ها: 667
نمي دونم چند دقيقه و يا چند ساعت بر بدبختي هايم زار زدم كه ناگهان متوجه شدم كسي [..]
17 خرداد 1392 , بازدید ها: 694
رامين گاهي تا دو سه روز هم به خانه نمي آمد. وقتي هم كه هيكل نحسش در خانه حضور [..]
13 خرداد 1392 , بازدید ها: 740
آدرس را يادداشت كردم و لحظاتي بعد گوشي را محكم روي دستگاه كوبيدم بعد از جايم [..]
11 خرداد 1392 , بازدید ها: 989
آن لحظه قيافه ي هر دو شون ديدني بود عاطفه سرش را بلند كرد و به چهره ام زل زد [..]
10 خرداد 1392 , بازدید ها: 697
در دل حرفم را ادامه دادم آخ كه چه لذتي داره چون حتي توي خواب و خيالش هم فكر نمي [..]
8 خرداد 1392 , بازدید ها: 711
بعد خودكارش را از جيبش بيرون آورد و شماره اي را روي تكه كاغذي نوشت و آن را به [..]
7 خرداد 1392 , بازدید ها: 767
سه ماه از مرگ عزيزانم مي گذشت روزها را با خشم و نفرت و كينه مي گذراندم اما هيچ [..]
6 خرداد 1392 , بازدید ها: 798
نويد طفل معصوم لبهايش را با ناراحتي جمع كرد و سپس با حالتي قهرآلود به طرف سالن [..]
3 خرداد 1392 , بازدید ها: 817
به نقطه ي مقابلم زل زدم و گفتم: - اي كاش هرگز به شمال نمي رفتيم يا حداقل من [..]
2 خرداد 1392 , بازدید ها: 770
اصرار فواد براي منصرف كردنم بي فايده بود چون واقعا اگر او مرا نمي برد خودم مي [..]
1 خرداد 1392 , بازدید ها: 799
دكتر اين بار رو به عاطفه كرد و گفت: - خانم دكتر نمي خواهيد كه حال مريضتون از [..]
31 اردیبهشت 1392 , بازدید ها: 528
بابا اين بار نگاه عجيبي بهم انداخت و با تحكم گفت: - فرنازم يكبار ديگه بهت [..]
29 اردیبهشت 1392 , بازدید ها: 521
بابا آه بلندي كشيد و سرم را بلند كرد و در حالي كه دستمالي را از جيبش بيرون مي [..]
28 اردیبهشت 1392 , بازدید ها: 665
بابا با خوشحالي فراواني در آغوشم گرفت و با شوق گفت: - فرناز عزيزم اين براي شروع [..]
27 اردیبهشت 1392 , بازدید ها: 686
زماني به خودم آمدم كه صورتم غرق اشك بود دستانم را روي چشمانم كشيدم و سپس مقابل [..]