آیینه برایم سکوی پرتاپ بود
یکی دیگر از جنبههای بازیگری را باید در رادیو سنجید
ساز در تلویزیون نشان نمیدهیم اما نحوه مصرف مواد مخدر را، چرا!!
با رضا عطاران قهر نیستم از او دلخورم
جزء بازیگرهایی هستم که باید تشویقم کنند
فضای پاکیزهای در صفحه اینستاگرامم دارم
نقش شخصیتهای روانپریش را خیلی دوست دارم
متولد دوم اسفند 1347 در رشت، تحصیلکرده رشته موسیقی و
بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون است. بازیگری که هم در ژانر طنز و هم جدی آنقدر
باورپذیر ظاهر میشود که تا مدتها او را با آخرین شخصیتی که نقشش را بازی کرده به
یاد میآوری.
ضمیمه تصویری: aparat.com/majidakhshabi
تیم گفتگوی تصویری: مرضیه جعفری، میلاد بحرینیپور، بهراد رضازاده و ندا کشاورز
در ابتدای گفتگو درگذشت استاد نادر
گلچین را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض میکنیم. کمی از خاطراتتان با آن
مرحوم برایمان بگویید.
ایشان مرد بزرگی در زمینه آواز و صاحبسبک بودند. هنرمندی بودند که همانند ندارند. صدای ایشان با قطعه «آمد نوبهار» از رادیو و شبکههای مختلف رادیویی نویدبخش سال نو بود. ده سال پیش متوجه شدند مشکل حادی در ریه دارند و بعد از پیگیریهای مداوم، یک دوره درمانی را پشتسر گذاشتند و کاملا هم بهبود حاصل شد. چند سالی هم خارج از کشور نزد دختر بزرگشان در کانادا بودند تا اینکه دلتنگ ایران و یاران و خاطرات گذشته و زادگاهشان (رشت) شدند و برگشتند. متاسفانه از نوروز امسال بهخاطر مشکل کتفی که در اثر زمین خوردن برایشان ایجاد شد، به اتاق عمل میروند و همین بهانهای میشود که دوباره مشکلات ریوی برگردد و متاسفانه در شهریورماه عزیزمان را از دست دادیم.
شکوفایی شما در دهه شصت و هفتاد بود؛ اما خیلی فیلم سینمایی کار نمیکردید. چرا؟
اتفاقا خیلی کار سینمایی انجام دادم. در آن زمان فضا مثل
الان نبود و محدودیتهای زیادی در خیلی از زمینهها وجود داشت و تعداد کمتری از
خانمها جذب این حرفه میشدند؛ اما با وجود آن محدودیتها، من جزء فعالترینها بودم؛
تقریبا 30-35 فیلم سینمایی کار کردم که در میان آنها، «چشمهایم برای تو» و «شب بیستونهم» که
به نظرم موفقترین فیلم در حوزه ژانر وحشت در سینمای ما بود، خیلی تاثیرگذار و
موفق بودند. تغییر مسیر من به سمت سریالهای تلویزیونی و اجرای تئاترهای خارج از
کشور من را از فضای سینما دور کرد.
چه تئاتری بازی میکردید؟
من عضو تئاتر ملی به سرپرستی آقای صادق هاتفی بودم. یک تیم کامل از بازیگرهای اصیل تئاتر مانند آقای سیاوش طهمورث، آقای راد، مرحوم هادی اسلامی، مرحوم فیروز بهجت و خواهرم بودیم و همه کارهایمان از شاهنامه بود که خوشبختانه خیلی استقبال شد.
و سریال آینه...
سریال تلویزیونی «آیینه» برای منِ نوجوان 17-18 ساله که تازه میخواستم بهصورت جدی وارد این عرصه شوم یک سکوی پرتاب بود. واقعا از کارهایی که داشتم پشیمان نیستم؛ چون پذیرش یک سری از نقشها، یک راه دیگری را میطلبید و من قبول نمیکردم. دوست داشتم بیشتر مخاطب عام را داشته باشم.
فرمودید پذیرش بعضی از نقشها راههای دیگری میطلبید؛ آیا این موضوع همچنان هم درسینمای ایران در جریان است؟
باید کمی به دوستان خرده بگیرم. ما در حرفهای کار میکنیم که باید به آن احترام بگذاریم؛ زیرا کارمان در چشم عموم است. ممکن است خیلیها بگویند آنها کار خودشان را کردند و حالا که به این سن رسیدهاند میگویند محیط ناسالم است. من میگویم محیط کجا سالم است؟! آیا در حرفه آموزشوپرورش یا در حرفه مقدس پزشکی خطایی صورت نمیگیرد؟ بنابراین من باید راهم را طوری انتخاب کنم که با آرامش خاطر بخوابم. ممکن است یکسری موفقیتهای بزرگ و حتی بینالمللی را هم از دست بدهم؛ ولی ناراحت نیستم. من راهی را انتخاب کردم که برای خودم جای سرزنش باقی نگذاشته است.
عاشق شدید و ازدواج کردید؟
بله عاشق شدم و ازدواج کردم و از ایران رفتم. بعد از سال 1374 که آخرین کار سینماییام را بازی کردم و همزمان هم پخش یک مجموعه بلند تلویزیونی را داشتم، فاصلهای ایجاد شد. من با همسرم در همین حرفه آشنا شدم و ایشان زیاد تمایل نداشتند که این کار را ادمه بدهم.
خودشان در این حرفه باقی ماندند؟
یکی، دو کار انجام دادند و بعد رشته خودشان که مهندسی بود را ادامه دادند. البته من در آن فاصله در رادیو و تئاتر فعالیتم را ادامه دادم. یکی دیگر از جنبههای بازیگری را باید در رادیو سنجید و خوشحالم که از تجربیات بزرگان این حرفه استفاده کردم.
در چه برنامهای در رادیو حضور داشتید؟
برنامه «صدای عبرت» در رادیو ایران که واقعا صدای عبرت بود.
حدود 25 سال این برنامه بهصورت روتین پخش میشد و فیدبک خوبی هم داشت که متاسفانه
بهخاطر کسر بودجه تعطیل شد. در همان سالها دو کار «جریره» و «زنی از سپیدهدمان»
به کارگردانی خواهرم در سالن سایه داشتم؛ سپس تئاتری بهنام «بدرود امپراطور» کار
آقای علی پویان و جان گابریل بورگمن و آخرین کارم تئاتر «رابعه» به کارگردانی آقای
سحرخیز بود.
پس از هنر فاصله نگرفتید؟
خیر؛ چون سالهای زیادی بازیگر تلویزیون بودم، بهدلیل این فاصله، حال روحی خیلی بدی داشتم تا اینکه آقای شاهمحمدی کارگردان مجموعه «کلانتر» بسیار اتفاقی از من دعوت به همکاری کردند و من بسیار خوشحال شدم. بلافاصله پیشنهاد «زیرزمین» از جانب آقای افخمی را هم داشتم که قبول کردم؛ اما آن را دوست نداشتم.
چرا؟
زیرا آقای افخمی جور دیگری درباره نقش با من صحبت کرده بودند. قرار بود من هم قصه خودم را داشته باشم؛ اما از نیمه کار، داستان به سمت دیگری رفت و من کمرنگ شدم و گلهام را نیز به آقای افخمی گفتم. بعد پیشنهاد «بزنگاه» از آقای عطاران را قبول کردم که خودم خیلی آن را دوست داشتم.
قبل از «بزنگاه» چند کار طنز انجام داده بودید؟
من در دهه شصت با آقای پوراحمد «چراغ خانه» و «ازدواج پرماجرا» را کار کرده بودم و بخشهایی از سریال «آیینه» هم بهصورت طنز بود. در ده سالی که کمتر کار تصویری انجام میدادم، دیدن سریالهای «خانهبهدوش» و «متهم گریخت» را واقعا دوست داشتم. بعد از «بزنگاه» مسیر حرفهای و کاریام کاملا تغییر کرد و ده سال پیدرپی بهعنوان بازیگر طنز موردلطف هموطنان عزیزم در شبکه جامجم قرار گرفتم.
ایفای نقش در سریال «بزنگاه» و کار کردن با آقای عطاران چه احساسی داشت؟
آقای عطاران را آدم خیلی باهوشی میبینم؛ زیرا انتخابهای
درستی دارند و مهرهها را در جای صحیح خود میچینند. بخشی از موفقیت کار در چیدمان
کار است؛ یعنی اگر مهرهها درست انتخاب نشوند، هر چقدر هم بازیگر توانمند باشد نمیتواند
گل نهایی را بزند. متن کار بهعنوان یک اِشل کلی توسط خود ما شکل میگرفت و با
طراحی زیبای آقای عطاران، یک چیز خیلی ساده در صحنه به یک موقعیت خندهآورِ شیرین تبدیل
میشد نه لودگی! مثل علامتی که برای دخانیات گذاشته بودند و خیلی مبتکرانه بود. متاسفانه
مصرف مواد مخدر در همه فیلمهای ما وجود دارد و بهعنوان پُز بازیگر از آن استفاده
میکنند! ما ساز را در تلویزیون نشان نمیدهیم؛ اما نحوه مصرف مواد مخدر را نشان
میدهیم!! در کل، فیلمهای آقای عطاران به دل مردم نزدیک است.
چند سالی با این کاراکتر باقی ماندید...
باقی نماندم. من اصلا به این موضوع اعتقاد ندارم. دلیلش این است که همه سازندگان به سمتی میروند که امتحان پس داده است. نویسندگان هم میگویند بازیگر برخی جاها را بداهه اجرا کند که به نظر من نادرست است. شاید در کار طنز جواب بدهد؛ ولی در کار جدی خیر. متاسفانه کمی سهلالوصول شده به این مسائل نگاه میکنیم. در بخش تحلیلی، به کسانی که متنهای ضعیفی مینویسند و کارگردانهای محترمی که از ما میخواهند شبیه کاراکترهایی که بازخورد خوبی داشته کار کنیم، خرده میگیرم. ما میتوانیم و توان این را داریم که نقشهای مختلفی را بازی کنیم.
مدت زیادی از عدم همکاریتان با رضا عطاران میگذرد. پیشنهادی نداشتید یا نخواستید بازی کنید؟
به آقای عطاران هم خرده میگیرم. در هر صورت، تلویزیون سکوی پرتاب موقعیت یک بازیگر برای رفتن به یک فضای بزرگتر مثل سینما است. باید یادمان باشد با چه کسانی مطرح شدیم و در کارهای بعدی هم با آنها همکاری داشته باشیم.
شایعه قهر کردنتان با آقای عطاران صحت دارد؟
خیر قهر نیستم، دلخورم. اگر آن زمان صلاح دانستید و توان مرجانه گلچین را دیدید که در یک مجموعه تلویزیونی توانسته مخاطب را به سمت تلویزیون بکشاند، چرا در کارهای سینماییتان استفاده نمیکنید؟ اتفاقا نقشهایی هم بوده که به راحتی میشد به من پیشنهاد شود. من خطکشی بین سینما و تلویزیون و تئاتر را نمیفهمم. بازیگر موفق، در همه زمینهها میتواند موفق عمل کند. همین هم باعث شده که برخی از بازیگرهای سینما بهصورت چرخشی در همه فیلمها باشند و به نوعی یک گارد در مقابل فیلمها ایجاد کنند. این همان باندبازی و تقسیمبندی است.
صادقانه برای اولین بار بگویید که چه بلایی سر «شاهگوش» آمد؟
همکاری با آقای میرباقری برای هر بازیگری باعث افتخار است.
ایشان برای توانمندیهای آدم ارزش قائلاند و همیشه علاقهمندان به این کار را
تشویق میکنند. من خودم جزء بازیگرهایی هستم که باید تشویقم کنند تا انرژیام هزار
برابر بالا برود. «شاهگوش» سوژه بسیار نابی داشت؛ یک کلانتری که میتوانست عدالتخانهای
باشد و مضمونش این بود که هیچکس عاری از خطا نیست. این سریال بضاعت پنجاه قسمت را
داشت و طراحی متن و نوشتهها بر آن اساس پیش میرفت؛ اما از نیمههای کار دیگر نشد
که همانطور پیش برود. متاسفم برای پایانی که میتوانست خیلیخیلی شکوفاتر باشد؛
اما نشد.
فضای کار چطور بود؟
عالی، لحظه به لحظهاش کلاس درس بود و از آقای میرباقری خیلی آموختم. انشاءالله سایهشان سالهای سال بالای سر فرهنگ و هنر این کشور و این عرصه باشد. خیلی متاسفم که پروژه «ماه تیتی» هم کنسل شد؛ نقش متفاوت و خوبی داشتم، دلم خیلی میسوزد.
چرا «ماه تیتی» کنسل شد؟
فقط اسمش را بدشانسی میگذارم. حتی سرمایهگذارها نیز آمادگیشان را اعلام کرده بودند. این را دیگر باید از آقای میرباقری پرسید که چرا با آن همه میل و رغبت و عشقی که برای ساخت داشتند و حدود 7-8 ماه فیلمبرداری هم شده بود و تمام ستارههای سینمایی و تلویزیونی در آن ایفای نقش کرده بودند؛ اما کار تمام نشد.
غذای موردعلاقهتان؟
آدم خوشاشتهایی هستم و هر طعمی را دوست دارم، اگر سیر داشته باشد که خیلی بیشتر دوست دارم.
بهترین غذایی که درست میکنید؟
باقالیقاتق، قورمهسبزی.
اگر به عقب برگردید چه چیزی را تغییر میدهید؟
شاید در زمینه کاری، تعدادی از کارها را انجام نمیدادم.
در زمینه شخصی چطور؟
در زندگی شخصیام پشیمانیای ندارم. هر کدام از اینها یک بخشی از زندگی من بود که سختیهایش باعث شد لذت را بیشتر درک کنم و لذت باعث شد که به سختیها بگویم این نیز بگذرد. البته مرگ عزیزان همیشه سخت است؛ مثلا هیچوقت دلم نمیخواست پدرم، برادر عزیزم، نادیای عزیزم و استاد گلچین و خیلیهای دیگر اکنون نباشند؛ ولی این روندی است که باز هم اتفاق میافتد.
بعد از ده سال کار طنز، سریال «نفس گرم» را با بازی درخشان و متفاوتی ارائه دادید. کارهای طنز را رد میکردید؟
بله، پیشنهادهایم بیشتر در حوزه طنز بود و بازی در یک نقش جدی و خوب درخواست قلبی من بود، نمیخواستم فقط در حوزه طنز شناخته شوم و خودم هم این جسارت را داشتم؛ اما فقط یک نفر را میخواستم که استارت آن را بزند. واقعا از آقای عسگرپور ممنونم که این موقعیت را بهوجود آوردند.
این نقش کاندیدی هم جز شما داشت؟
بله کاندیدهای زیادی داشتند؛ ولی به من رسید.
چرا اکنون خیلی گزیدهکار شدید؟
چون میترسم. البته خداراشکر آن ده سال، همه چیز خوب بود و هنوز هم شبکه آیفیلم با بازپخش آن فیلمها، یک زنگ تفریحی برای مردم بهوجود میآورد؛ ولی دوست داشتم کمتر دیده شوم و مردم دنبالم بگردند. به نظرم بازیگرها باید هرازگاهی کمی عقبنشینی کنند؛ اما نه طولانی!
چقدر با فضای مجازی ارتباط برقرار کردید؟
من خیلی بلد نیستم؛ اما خیلی خوشحالم که فضای پاکیزهای در صفحه اینستاگرامم دارم. در همه جای دنیا چند قشر خواسته یا ناخواسته ویترین میشوند؛ سیاسیون، ورزشکاران و هنرمندان. اینکه این چهرههای خاص به گناه ناخواسته و ناکرده موردقضاوت مردم به بدترین شکل قرار میگیرند برای من خیلی جای درد دارد. این امکانات در اختیار ما گذاشته شده تا از آن استفاده بهینه ببریم. چرا فقط اخبار بد؟! باید نسبت به همدیگر مهربانتر باشیم؛ حیف است این دو روزی که به ما فرصت داده شده اینطوری سپری شود.
فالوورهایتان برایتان مهم هستند؟
اینکه مثلا میلیونمیلیون فالوور داشته باشم، خیر. من حتی از همان یک نفری که انگشت عزیزش خورده و لایک زده، ممنونم. من عاشق همهشان هستم؛ با لایک یا بیلایک، با فالوور یا بیفالوور. مهم این است که در قلب همدیگر لایک بزنیم. چه بسا آدمهای بزرگی که در رأس بودند و امروز نیستند (روحشان شاد)؛ بنابراین دم را خوش است.
واکنش شما نسبت به اتفاقهای اخیر در فضای مجازی چیست؟ مثل اتفاق خانم نامداری یا توهین خانم بهناز جعفری به خبرنگارها؟
من کلا به دور از این اتفاقها هستم؛ اما نه به این معنا که آدم بیتفاوتی باشم. یک اتفاق بد را هر چقدر هم بگوییم فقط آن را بد و بدتر میکند. به نظرم باید یک جاهایی ببینی و سکوت کنی. ما خواسته یا ناخواسته در شرایطی قرار گرفتهایم که الگو هستیم؛ بنابراین باید الگوی خوبی باشیم و عالم بیعمل نباشیم که تضاد رفتاریمان موجب حیرت مردم شود. باید پدیدآوردندگان پیام صلح و عشق و محبت باشیم و فرهنگسازی کنیم.
شما سه دوره کاندید «سهستاره» شدید و جایزه مردمی گرفتید. احساستان از گرفتن جایزه از مردم چگونه بود؟
قابلتوصیف نیست. مگر میشود لحظهای شیرینتر از این باشد که جایزهات را از دست مبارک مردم بگیری؛ همانهایی که باعث میشوند من باشم و به من قوت قلب میدهند تا کارم را ادامه بدهم. سرمایههای اصلی تولیدات فرهنگی و هنری، مردم هستند که اگر از این ماجرا حذف شوند آن تولیدات دیگر ارزشی نخواهند داشت. از همینجا دست تکتکشان را میبوسم و از حمایتشان ممنونم.
چند سالی است که کار سینمایی انجام ندادهاید...
بله، پیشنهاد خوبی نداشتم. تعجب میکنم کسی که بیشترین فعالیت را در دهه شصت داشته و جزء بازیگرهایی بوده که مرتب کار میکرده، چرا اکنون که تجربهاش هم بیشتر شده، پیشنهاد خوب ندارد! چون واقعا پیشنهاد خوبی نداشتم ترجیح دادم کار نکنم.
ایفای چه نقشی را بیشتر دوست دارید؟
نقش شخصیتهای روانپریش را خیلی دوست دارم؛ هر چه سختتر، بهتر.
در تلویزیون چنین پیشنهادی نداشتید؟
شاید در همین کار جدید، رگههایی از آن باشد؛ ولی به آن شکلی که من مدنظرم است، خیر. امیدوارم در تلویزیون و یا سینما تجربهاش کنم.
فیلم سینمایی ژانر وحشتی که بازی کردید به کاری که میخواستید نزدیک بود؟
آن فیلم واقعی بود. آن اتفاق برای دختری بهنام محترم افتاده بود و از زندگی واقعی آن دختر، این فیلمنامه نوشته شده بود. این دختر معصوم ناخواسته در مسیری قرار میگیرد و بهخاطر موقعیتهای ترسی که بر او وارد میگشت دچار صرع و غش میشد و در پایان هم میمیرد.
اهل خرید هستید؟
اگر بشود، بله.
چرا؟
چون ما نمیتوانیم خیلی راحت خرید کنیم. در مراکز خرید، عکسهایی که میگیرم و صحبتهایی که میکنم بیشتر از خرید کردن است. گاهیوقتها پول را هم اشتباه به فروشنده دادم. معمولاً هم اینگونه میشود که ابتدا درخواست گرفتن یک عکس را دارند؛ ولی بعد تبدیل میشود به عکسهایی با ژستهای مختلف (با لبخند).
کمی از تجربه خوانندگی و کنسرتهایی که با خواهرتان برگزار کردید صحبت کنید.
در زمان تحصیل در هنرستان موسیقی، بارها و بارها در تالار وحدت و مراسمهای مختلف، اجراهای زیادی داشتیم. یادم میآید همیشه با گروه کُر بزرگ تالار وحدت همخوانی میکردیم، همچنین در تالار رودکی و وحدت بهعنوان نوازنده از هنرستان موسیقی، بهصورت ادغام با پسرها و یا بهصورت مجزا کنسرت داشتیم. حدود 8 سال پیش آقای مولانیا، سرپرست گروهمان در تئاتر، اجرای یک کنسرت موسیقی با گروهی بسیار خوب و چیرهدست و بهصورت همخوان با آقای امیرحسین مدرس را به من پیشنهاد دادند. همه کارها انجام شد و قرار شد حمایتکننده این کار، حوزه هنری باشد. سالن گرفته شد، بلیط فروخته شد، لباسهایمان را هم پوشیدیم و درست در شب اجرا، بهخاطر مسائل و مشکلی که بین حوزه هنری و ارشاد بود، اجازه اجرا به ما داده نشد.
و نقطه شروع اجرا با خواهرتان کجا و چه بود؟
بعد از وقفهای، مجددا به این فکر افتادم که این کار را بهصورت مشترک با خواهرم انجام بدهیم و جزء گروهی به سرپرستی آقای همتپور شدیم؛ ولی متاسفانه بازهم سرانجامی نداشت. بعد به خواهر پیشنهاد اجرای کار مستقل را دادم و درنهایت، به سرپرستی خواهرم، گروهی بهنام «نوای گلچین» تشکیل و ثبت ارشاد شد و سال گذشته در 15 و 16 آذرماه در تالار وحدت اجرا داشتیم. هماهنگی این مجموعه با امیر صادقین بود و تهیهکنندهمان هم سرکار خانم معماریان بودند. خداراشکر فیدبک خوبی از آن اجرا گرفیتم و اکنون هم منتظرم خواهرم برگردد و بهزودی اجرای بعدیمان را خواهیم داشت. امیدوارم با حمایت جمعی عزیزانی که در عرصه موسیقی فعالیت میکنند این عرصه برای خانمها هم باز باشد و ما هم با احترام به حدودی که برایمان قائل شدند در موسیقی حرفی برای گفتن داشته باشیم.
کلام پایانی؟
ممنونم که این فرصت خوب توسط این برنامه به من داده شد تا بیواسطه با مردم صحبت کنم؛ مردمی که برای ما تضمینی هستند تا من امروز در خدمت شما باشم و بتوانم از طریق این نشریه عشق و علاقه خودم را به آنها ابراز کنم. بزرگترین آرزویم این است که روی لبهای زیبای شما لبخند ببینم. دوستتان دارم، همیشه دوستم داشته باشید.
1 نظر