صفحه اصلي > زیروبم چهرهها, آیتمهای اختصاصی > گفتگوی زیروبم با علیرضا خمسه (بازیگر)
گفتگوی زیروبم با علیرضا خمسه (بازیگر)16 آبان 1397. نويسنده: nedakeshavarz |
از چند دانگ صدا تا تئاتر بیصدا با علیرضا خمسه
- جامعه ما تکلیفش با موسیقی روشن نیست
- میخواهم بگویم که خمسه هنوز جوان است
- ما وزارت ارشاد داریم ولی نیازی به ارشاد نداریم
- تا موقعی که بازی میکنم هستم و تا هستم بازی میکنم
زاده نهم بهمن ماه 1331 در تهران است اما به روایتی پدرانه زمان احمدشاه به دنیا آمده و مادر معتقد است یک روز زمستانی؛ هیچکس درست نمیداند و انگار آن سال جنگ جهانی دوم تمام شده است! علیرضا خمسه بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون همیشه در نقشهایش خوش درخشیده و سهم بزرگی از خاطرات خوشایند تصویری چند نسل را به خودش اختصاص داده است.
www.aparat.com/majidakhshabi
telegram.me/zirobamonline
تیم گفتگوی تصویری: ندا کشاورز، مرضیه جعفری، انسیه چراغعلی و مریم لشنی.
- منشأ این همه انرژی خوب، شادی و حس خوب کجاست؟
اگر اینها را راجع به من میگویید که بهخاطر اغراقتان تشکر میکنم، این نشاندهنده لطف و محبت شما است. وقتی شما شناخت و جهانبینی پیدا کرده باشید و به این نتیجه رسیده باشید که انسان برای زیستن، تاثیر مثبت گذاشتن، بهرهبرداری از لذتهای دنیوی، برای اینکه راه خیر در پیش بگیرد، دستی از دستهای نیازمند را بگیرد و راهی از راههای ناگشوده را باز کند، زاده شده است؛ نتیجهاش این است که تاثیر مثبت میگذارد. آن انرژی مثبتی که شما میگویید ناشی از شناخت و جهانبینی است که انسان بعد از تجربه و زیستن طولانی بهدست میآورد و این اتفاقی میافتد که شما فرمودید.
- چطور و چه زمانی به این شناخت رسیدید؟
یکی از دوستان کتابی بهنام «شناخت خود» را میخواند و به من میگفت چقدر پیچیده و سخت است که آدم به شناخت خود برسد، شما چگونه فهمیدید که به بازیگری نیاز دارید؟ گفتم نمیدانم، اگر این شناخت در این مقطع سنی، حاصل تجربه باشد، طبعا پاسخ روشنی دارد ولی اگر از 13 سالگی به این نیاز رسیده باشی، به اینکه من بازیگر هستم و تا موقعی که بازی میکنم هستم و تا هستم بازی میکنم، این یکجور شناخت از خود است.
- چه شد که بازیگری و ژانر کمدی را انتخاب کردید؟
13 سالم بود و در دبیرستان به این نتیجه رسیدم که این همه شغل و راه در مقابل ما است ولی من یک راه را بیشتر نباید انتخاب کنم که آنهم بازیگری در ژانر کمدی است. بنابراین اولین نمایشی که کار کردم یک نمایش کمدی بهنام «عید دیدنی» بود. آخرین کاری هم که بازی کردم یک کار تلویزیونی کمدی بود. نزدیک به نیم قرن تجربه بازی در ژانر کمدی یا اگر کمدی نبوده در ژانر خانواده یا کودک و نوجوان بوده است که وجه غالب آن نیز شادمانی و نشاط یا مفرح بودن ذات کار بوده است. ما به همه آنها اصطلاحا گونه یا ژانر کمدی میگوییم.
- رشته تحصیلی شما روانشناسی است، اثرات این رشته روی کار و زندگیتان چگونه بوده است؟
واقعیت این است که من روانشناسی نبودم که بازیگری را انتخاب کنم و از روانشناسی تاثیر بگیرم؛ من در اصل بازیگری بودم که به روانشناسی گرایش پیدا کردم. علتش هم این بود که فکر میکردم برای کار بازیگری نیاز به شناخت روان شخصیتها، پِرسُناژها یا حتی روانشناسی گروهی و فردی و روانکاوری نقش و پِرسُناژ نمایشی است. به این لحاظ وقتی که بازیگر بودم فکر کردم چقدر خوب است که نسبت به کارم دیدگاه روانشناسی هم پیدا کنم. رشته روانشناسی، رشتهای بود که به من کمک میکرد تا در بازیگری با شناخت بهتری کار کنم.
- شما جزء معدود بازیگرانی هستید که در زمینه پانتومیم نیز خیلی کار کردید و یکی از تخصصهای شما است. چه شد که به سمت پانتومیم گرایش پیدا کردید؟
پانتومیم شاید دشوارترین شاخه بازیگری باشد. در این شاخه از بازیگری ما فقط از بدنمان برای بیان مفاهیم استفاده میکنیم. در شیوههای دیگر بازیگری مخصوصا در تئاتر، با استفاده از بیان و قوه ناطقه بازیگر، خیلی از مفاهیم راحتتر منتقل میشود. اگر به پانتومیم گرایش پیدا کنید، این دشواری در بازی شاید 10 برابر مشکلتر میشود چون شما مجاز نیستید حتی از یک واژه استفاده کنید. پانتومیم نوعی تئاتر سکوت یا تئاتر خاموش است. میتوانید با آن نمایشهای جمعی، فردی، کمدی، تراژدی و ملودرام کار کنید.
- با اینحساب پانتومیم ژانر متنوعی است...
پانتومیم به یک ژانر یا گونه محدود نمیشود. اگر در یونان باستان پانتومیم بهصورت فردی اجرا میشد، امروزه بازیگران پانتومیم میتوانند گروهی کار کنند، اما پانتومیم کلاسیک، پانتومیم تکنفره است؛ بازیگری با انعطاف بالای بدنی در یک نقطه از جهان میایستد، جهان پیرامونش را خراب میکند و جهانی نو میسازد. پانتومیم برای من رشته بسیار جذابی بود زیرا بازیگر نه از امکانات اشرافی و اعیانی تئاتر استفاده میکند و نه نیاز به امکانات صنعتی و تکنولوژی تئاتر معاصر دارد. بازیگر گوشهای از یک جهان، خیابان یا صحنه میایستد و بدون بهره بردن از گریم، نور و صدا، به تصویر یک جهان زشت یا زیبا میپردازد که بستگی به این دارد که چه هدفی را دنبال میکند. پانتومیم را باید آموخت.
- چرا؟
بهدلیل اینکه ما در زندگی لحظات بسیار تاثیرگذاری داریم که در آن هیچ کلمهای منتقل نمیشود و ما در حیرتیم که چگونه یک انسان بدون اینکه حرف بزند، روی ما تاثیر میگذارد! چه بسا در آثار نمایشی شخصیتهای ماندگار، شخصیتهایی باشند که حضور دارند اما کلام ندارند. بهطور مثال در سریال «پایتخت» شخصیتهایی داریم که مکررا صحبت و حتی پرگویی میکنند، درحالیکه همانجا شخصیتی در سکوت کامل حضور دارد. این بازی در سکوت یا حضور بدون کلام، یکی از پیچیدگیهای بازیگری است که پانتومیم به ما آموزش میدهد.
- از راحتی شما با صورت و بدنتان بهعنوان یک ویژگی یاد میکنند، آیا این هم ریشه در یادگیری پانتومیم دارد؟
یکی از مهمترین دروس بازیگری نرمش و انعطاف بدن است که خیلی از بازیگران فراموش میکنند. بسیاری از همکاران ما میگویند که ما در دوران دانشجویی نرمش و حرکت بدنی کار میکردیم ولی امروز که یک هنرپیشه حرفهای هستیم دیگر نیازی به این چیزها نداریم. پیتر بوروف، استاد مسلم تئاتر، در کتابی به اسم «فضای خالی» توصیف میکند که نرمش، حرکت بدنی و تمرینات بازیگری برای بازیگر مثل وجین کردن علفهای هرز است. یک کشاورز نمیتواند بگوید که من وقتی جوان بودم زمین کشاورزی را وجین کردم و علفهای هرزش را گرفتم. حتی اگر 80 سال هم کشاورز باشد، باید هر ساله علفهای هرز را از زمینش وجین کند. ما بازیگران نیز نه هر ساله بلکه هر روزه نیاز به نرمش و حرکت بدنی داریم. یکی از تخصصهای من آموزش نرمش و حرکتهای بدنی است که یک بازیگر چگونه باید همیشه بدن منعطفی داشته باشد. بسیاری به اشتباه فکر میکنند که منظور از بدن آماده، بدن برازنده و زیبا است. خیر، بدن میتواند چاق یا لاغر، پیر یا جوان یا کودک باشد، زن و مرد، فقیر و غنی، زشت و زیبا فرقی نمیکند ولی باید بدن منعطفی داشته باشد.
- شما تجربه فعالیت در حرفههای مختلفی را داشتید، چه شد که وارد حرفه اجرا شدید؟
یکی از روحیات هر جوانی تجربهگرایی است. معمولا تا سنین خاصی این روحیه جوانی برای آدمها طبیعی است و دست به تجربیات مختلف میزنند. از یک سنی مثلا 40-50 یا برای برخی 60 سالگی این حالت تجربهگرایی متوقف میشود و در این وضعیت دیگر نیاز به کسب تجربه جدید احساس نمیشود. برای همین است که آدمها در قالبهایی که از جوانی در آنها حضور داشتند ماندگار میشوند. یکی از دلایلی که من هر زمینهای را تجربه میکنم این است که میخواهم به خودم، طبیعت و به مخاطبم بگویم که خمسه هنوز جوان است و دارد تجربه میکند.
- و به همین دلیل وارد اجرا شدید؟
اگر وارد اجرا شدم فقط به دلیل این بود که تجربه کنم و شاید یک روزی زمینههای جدیدی از بازیگری پیدا شود که ما هنوز اسمی برایش انتخاب نکردیم و من آماده حضور در آن قالبها هستم. دلیل دیگر اینکه من خیلی دوست دارم که از کنار همین بازیگری امرار معاش کنم، دوست ندارم مثل خیلی از همکارانم که دو-سه شغله هستند، چند شغله شوم. خب طبعا میشود آدم فقط بازیگر باشد و در عین حال رستورانی داشته باشد یا شرکتی را اداره کند ولی من ترجیح میدهم که اگر در یک سریال، فیلم یا تئاتری حضور ندارم، باز هم در رسانه باشم که این میتواند اجرای ، کارگردانی و یا نویسندگی برای یک برنامه باشد.
- حتی حوزه تدریس...
حوزه تدریس که یکی از عشقها و علاقههای قدیمی من است. از سال 1360 تاکنون که 1395 هستیم، 35 سال است که این حوزه را ترک نکردم و تقریبا هفتهای یا ماهی نیست که در یکی از این اماکن بهعنوان مدرس حضور نداشته باشم. همین هفته گذشته یک ورکشاپ در تهران داشتم و دو روز پیش نیز یک ورکشاپ با عنوان پانتومیم در دانشگاه کاشان داشتم.
- رمز موفقیت و ماندگاریتان را در چه میدانید؟
یکی از ویژگیهای جامعه سالم این است که آدمها را نه تنها به سقوط نکشاند بلکه زمینه ارتقا و رشد آدمها را در همه حوزهها فراهم کند؛ در جامعه ناسالم آدمها در هر موقعیتی که باشند، دائم در خطر سقوط و نزول هستند؛ مثلا ملت ایران خیلی ملت گشادهدستی است، حالا فرض کنید ملتی تنگنظر باشد، اگر همیشه موفق باشی به انواع و اقسام ترفندها و حیلهها در صدد بازپسگیری توفیق شما هستند. جامعه سالم برای آدمها حداقل اگر امکان رشد فراهم نکند، امکان بقا در همان سطح را فراهم میکند. شاید یکی از امتیازات ما این است که در خانواده و جامعهای رشد کردیم که کسی به ما حسودی نکرده است، کسی برایمان پروندهسازی نکرده است، دامی در مقابل ما نگستردهاند و هیچ انرژی منفیای برای ما صادر نکردهاند. برخی مواقع خود آدم دچار این اشتباه میشود که زیادهخواهی میکند و این اتفاق در حرفه ما نیز میافتد؛ مثلا به کرات پیش آمده که من بهعنوان تهیهکننده برنامه خودم باشم، تهیهکنندگی درآمد بهتری هم نسبت به بازیگری یا کارگردانی دارد ولی من هرگز وارد این حوزه نشدم چون به نظرم پراکنده کردن نیروها باعث تضعیف آنها میشود. هرچقدر ما بتوانیم این نیروهای پراکنده را حول یک محور قرار بدهیم، میزان توفیقمان نیز بیشتر خواهد شد.
- آقای خمسه شما از انرژی منفی و دام و... صحبت کردید، آیا در این حرفه هم چنین چیزهایی وجود دارد؟ امکان دارد که برای کسی دامی پهن شود؟
بله، کافی است به اخبار توجه کنید. فرض کنید که دو شبکه تلویزیونی برای مناسبتی قرار است که یک مهمان ویژه دعوت کنند، بعد این رقابتها از حالت طبیعی خودش خارج میشود و حالت ناسالم میگیرد که به نظر من پشت این رقابت یک انرژی منفی وجود دارد، درحالیکه در شرایط سالم احساس میکنیم که نیازی به این نوع از رقابت نیست. یا مثلا امروز در فضای مجازی خبری مبنی بر دستگیری یک طنزپرداز در یک مهمانی مختلط را میخوانید، کاملا معلوم است که وقتی هنرمندی در چنین جامعه اخلاقمدار و اخلاقگرایی فعالیت میکند باید از حضور در خیلی از مجامعی که شاید دامی در آن باشد، پرهیز کند که این نیاز به هوشمندی دارد. معمولا آدمهایی در جامعه هستند که دوست ندارند شخصی بدرخشد و ستاره مجلسی شود، برایش یک پارتی ترتیب میدهند، زنگ هم خودشان میزنند و بعد مامورین میآیند و میگویند آقای فلانی هم که اینجا است!
- خیلی بیانصاف هستند...
اینها بهخاطر این است که گاهی گوشهای از جامعه عاری از سلامت شده است که آن بخش را باید درمان کرد. اگر من رئیس پلیس باشم و کسی برای مهمانی زنگ بزند، اول میگویم خب خود شما که نباید این گزارش را میدادید، این یعنی آدمفروشی، گزارش همکار و غیبت کردن!
- یعنی کسی که آن کار را میکند مجرمتر از آن کسی است که به آن مهمانی رفته است؟
بله چون اینها همه میتواند یک دام باشد.
- از تجربه تهیهکنندگیتان در تلوزیون بگویید.
هیچوقت تهیهکننده نبودم.
- از خانواده نیکی که در آن پرورش یافتید، صحبت کردید، خودتان چقدر دغدغه پرورش بچهها در یک خانواده نیک را دارید؟
کسانی که به افق و دوردست نگاه دارند، معمولا در چالههایی که شهرداری ترمیم نکرده است، میافتند. نگاه من به آن دوردستها نیست. شخصی را مجسم کنید که بخواهد همه جوانان جهان را ارشاد کند، بعد از مدتی میبینید که بچهاش خودکشی کرده یا معتاد شده است. اگر هرکس باغچه خانه خودش را بیل بزند، مطمئن باشید که جامعه ایرانی یک باغستان و گلستان خواهد شد. اشکال از آنجایی است که همه در حال ارشاد هستند. ما وزارت ارشاد داریم ولی نیازی به ارشاد نداریم؛ ما هر کدام از پدر مادرها خودمان میتوانیم مرشد باشیم، مثلا من یک همسر و دو فرزند دارم، باید بتوانم این خانواده را سالم به بار آورم. در هفته کتاب تمام مسولین کشور شروع به سخنرانی درباره فواید کتاب خواندن میکنند، بعد از آنها نام آخرین کتابی که خواندند را بپرسیم، واقعا چیزی برای گفتن ندارد! ولی من دو دخترم را در خانه عادت میدهم که به من و به مادرشان نگاه کنند که شبها کتاب میخوانیم و الان دختر بزرگ من 22 سال است تقریبا همه کتابهای رمان و روانشناسی که در خانه ما است را خوانده است و دختر دیگرم که الان 9 ساله است از سری کتابهای سن خودش جلوتر است. به جای شعار دادن باید عمل کرد. به عمل کار برآید، به سخنرانی نیست!
- از آن فراتر افرادی هستند که کتاب را جهت تزیین کتابخانهشان میخرند...
همین هم در دست فراموشی است. میگویند چرا کتاب بگذاریم، چیزهای قشنگتری هم هست که مامانم از پاریس فرستاده! روزی میرسد که نشانی از کتاب و کتابخوانی نخواهد ماند. دوستی به من گفت که همه کتابها را در موبایلتان بریزید، گفتم نه من از شکل کتاب و لمس ورقهای آن لذت میبرم.
- اصلا انرژی خوبی ندارد...
اصلا آن فضا نیست. آن فضای سپهری، حافظ، فردوسی، مولانا نیاز به خلوتی دارد که در این امواج الکترومغناطیس جایی ندارد. باید من باشم و معنویت و فضای روحانی و لطیف ماورائی و در عین حال واقعی. با این فضای مجازی ارتباط نگرفتم و نتوانستم همه کتابهایم را در آن بریزم.
- اخیرا در شبکه نسیم برنامه کتابباز پخش میشد که حالت شعاری نداشت و آدم را مشتاق و امیدوار میکرد که به سمت کتاب برود...
من فکر میکنم که اینها اصلا نیاز به کار رسانهای ندارد. اینها باید از والدین به فرزندان منتقل شود. الگوی اول بچهها تلویزیون نیست، مادر است. ما باید رفتار درست را بروز بدهیم تا برایشان الگو شود.
- سیستم آموزشیمان هم باید کتابخواندن را بیشتر ترویج کند.
مهمترین و مقدمترین نهاد، خانواده است و بعد از آن آموزشوپرورش، آموزش عالیه و نهادهای اجتماعی و رسانهها هستند. برای خبرنگاری در ادارهای اول از شما تست میگیریند و میپرسند که در چه خانوادهای بزرگ شدید و بعد از شما گواهی صحت سلامت و رفتار و شخصیت و روان میخواهند؛ یعنی یک دیوانه یا بیمار روانی نمیتواند در ادارهای کار کند ولی همان آدم میتواند ازدواج کند، در خواستگاری از او گواهی صحت عقل نمیخواهند، از میزان درآمدش میپرسند و بعد از بچهدار شدن اتفاقات سوء میافتد که هیچکدام نمیتوانند دیگری را مقصر بدانند.
- شما چقدر اهل موسیقی هستید؟
من فکر میکنم در جامعهای که تکلیفش با موسیقی روشن نیست، به شدت ضرورتش احساس میشود و ما باید از نو تعریف کنیم که موسیقی چیست؟ چون در جامعه سنتی ما، موسیقی بهعنوان تزیین و یک مورد غیرضروری تلقی میشود. اینکه ما نمیتوانیم ساز را در رسانه نشان بدهیم یا نسبت به کسی که ساز دست میگیرد احساس خوبی نداریم، نشاندهنده این است که موسیقی تعریف نشده است.
- تعریف شما از موسیقی چیست؟
جامعه امروز نسبت به همه چیز دچار استرس و فشار روانی و انواع و اقسام گرفتاریها است و به هنر نیاز دارد، هنر وسیله تسکیندهنده آلام و مسائل است و چه هنری ظریفتر و دقیقتر از موسیقی؟ اگر به جامعه این تعریف را بدهید، دیگر به بچهای که مثلا ویولن در دست دارد، چپ نگاه نمیکند. در جامعهای با تعریف غلط از موسیقی میگویند این خانواده مطرب پرورش میدهند! مطرب یعنی چه؟ یعنی کسی که اهل طرب است، نه طرب حلال بلکه طرب حرام! این نگاه به موسیقی سبب میشود که نه تنها موسیقی رشد نکند بلکه مثل موسیقی امروز ایران، زیرزمینی شود و این خیلی غلط است. موسیقی باید روی سن باشد و حرفی از جامعه امروز داشته باشد. موسیقی باید آلام من را تسکین بدهد. چگونه است که همه جهان نسبت به موسیقی احساس مثبتی دارند، یکهو یک جامعه احساس منفی دارد؟! پس معلوم میشود که آن جامعه موسیقیاش را نشناخته است. اگر موسیقی کردها را بشناسید متوجه میشوید که آنها بیش از 70-80 نوع حرکت موزون برای بزم و رزم و زندگی و مرگ دارند و چقدر زیبا است بهجای اینکه یک کُرد برای ما سخنرانی کند، ما از موسیقیاش بفهمیم که اینها چه ملت مبارزی بودند و همینطور بقیه اقوام ایرانی. این موسیقی ایرانی است و اسمش اصلا مطربی نیست! این موسیقی از ایمان، تقدس و معنویت است. بزرگان موسیقی ما همه اخلاقگرا بودند.
- شما چقدر موسیقی گوش میکنید؟
من هر دو دخترم را از ابتدا به کلاسهای ارف که برای موسیقی کودکان است، بردم. بچهها وقتی با موسیقی به صورت عام آشنا میشوند، بعد از مدتی ساز انتخاب میکنند. دخترهای من هر دو ساز پیانو را انتخاب کردند. در خانه ما پیانو یک وسیله تزیینی نیست، وسیلهای کاملا کابردی است. هر دو هم میخوانند و هم مینوازند و ما هم برایشان هرکاری میکنیم.
- خودتان هم صدای خوبی دارید؟ در این زمینه هم فعالیت میکنید؟
برای بازیگرها ضروری است که از شش دانگ هر مهارتی، یکی-دو دانگ داشته باشند؛ از جمله صدا که من هم به اندازه یکی-دو دانگ بهره بردم.
- اهل سفر هم هستید و اینکه اگر بخواهید جایی حیرتانگیز را برای ما معرفی کنید، کجاست؟
اهل سفر هستم چون انسان در سفر به شناختی بهتر میرسد که در ایستایی اتفاقی نمیافتد. یکی از آرزوهایم این است که هر انسانی این امکان را داشته باشد که بتواند به سفر برود. یکی از نشانههای جامعه مرفه امکاناتی است که برای سفر شهروندان خودش فراهم میکند. اگر در جامعهای هستید که 3 یا 5 سال است به سفر نرفتهاید، باید یقه آن جامعه را بگیرید که من بهعنوان یک شهروند چطور نمیتوانم در کشور خودم گردشگری کنم؟ در طول سال شما باید حداقل دو-سه هفته امکان سفر داشته باشید. در سفری که من به یونان رفتم، در آکروپلیسِ آتن، توریستهای بالای 60 سال زیادی دیدم و گفتم جالب است که اینها برای جامعهای هستند که بازنشسته شدند و حالا در ایام بازنشستگیشان میخواهند جهان را بشناسند، درحالیکه در کشور ما پدر من که بازنشست شود، تازه باید برود در یک آژانس اتومبیل کار کند. باید حتما شغل دیگری باشد چون این جامعه برای 30 سال خدمت به او، پاداشی نداده است! منِ علیرضا خمسه کارمند وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی، دریافتی بازنشستگیام از وزارت ارشاد یکمیلیونودویستوخوردهای هزارتومان است. این کارت را به خانمم دادم ولی ایشان پنجم برج که میشود میگوید باز اینقدر پول بده...! حالا تشخیص این جامعه این بوده که من و امثال من بعد از 30 سال کار، یکمیلیونودویست هزارتومان برایش کافی است. برای همین همه باید دو-سه شغله شوند. من عاشق جوامعی هستم که به یک عدالت نسبی رسیدند چون شعار ما هم از بدو انقلاب اسلامی همین بوده که جامعه ما عدل علی خواهد بود. حضرت علی (ع) فرمودند: «اگر جایی ثروتی کوه و انباشته شد، بدانید که از حقوقی زده شده است».
- شهرت خوب است یا بد؟
نیش است و نوش؛ یعنی بخشیاش آزاردهنده و بخشیاش بهشدت شیرین و گوارا است.
- آرزویی در حیطه کاریتان دارید که به آن نرسیده باشید؟
بله... در حرفه ما نیز این عدالت باید وجود داشته باشد. ما بازیگران درجه یکی داریم که گاهی 5 یا 6 سال بیکار هستند، در عینحال در همین جامعه بازیگرانی داریم که سالانه 10 فیلم یا سریال بازی میکنند. معلوم میشود عدالت حرفهای در شغل ما نیست. ما در انجمن بازیگران 500 عضو و در خانه سینما 4 هزار عضو داریم. بسیاری از همکاران ما اکنون بیکار هستند، حتی حقوق بازنشستگیشان را هم ندارند. برخی هنوز خانه ندارند و مستاجرند، در فقر به سر میبرند ولی چون هنرمند هستند، صورتشان را با سیلی سرخ نگه میدارند. من آرزو میکنم که جامعه ما آنقدر بهبود پیدا کند که برای همه ملتش از جمله هنرمندان، دانشمندان و معلمهایش امکاناتی فراهم کند که درخور و در شأن آنها باشد.
- در مسیر حرفهای تابهحال پیش آمده که ناامید شوید؟
بله... خیلی، چون انتخاب شغل بازیگری قبل از اینکه پاسخ به نیازها و تمنیات درونی خودم باشد، یک رویکرد اجتماعی بود. ما فکر میکردیم که بازیگری نوعی اصلاح الگوهای اجتماعی و رفتارهای جمعی است. مثلا میرفتم نانوایی میدیدم شاطر از توالت درآمده و دستش را فقط با آب میشوید و دوباره خمیر میگیرد، به دو شاطر گفتم صابون بزنید، وقتی دیدم نتیجه نداد، مجموعهای برای تلویزیون کار کردم که قرار بود مسائل بهداشتی را یاد بدهد، اما باز نتیجه نداد. تئاتر یا سریال برای اصلاح رفتارهای نامناسب دیگر ساختم اما به مرور دیدم نه اینها اصلاح نمیشوند چون این چیزها باید در خانواده آموزش داده میشد نه از طریق تلویزیون. گاهی احساس میکنم آب در هاون کوبیدم، به قول خانمم یلخی شدم. این جاها من دیگر ناامید شدم.
- اگر بخواهید بهعنوان یک هنرمند و یک پدر از سالهای کار و زندگیتان نکتهای به ما بگویید که گوشه ذهنمان بگذاریم، چیست؟
خوشبختانه در عصر خوبی زندگی میکنیم. عصری که رقابت به شدت تنگوتنگتر شده است. عصری که جایی برای تنبلی، مهارتهای کم و معمولی بودن نگذاشته است. از ابتدا باید مهارتهایی را یاد بگیرید؛ باید یک زبان دوم بلد باشید، طوری نباشد که مثلا وقتی آقای ظریف انگلیسی حرف میزند، همه ما خوشحال شویم که چقدر انگلیسیاش خوب است، هیچکسی انگلیسی بلد نیست. کمتر دیده میشود مدیری که هم ورزشکار باشد و هم هنرمند. آرزویم این است تا روزی برسد که جوانهایمان بفهمند که امروز، روز کمکاری نیست و باید به شدت مجهز به علوم و فنون زمانه باشند.
- خیلی محبت کردید که امروز مهمان ما بودید، روز و روزگار بر شما خوش.
خیلی خوشحال شدم که با شما صحبت کردم، انشاءالله که برای همه شما همینطور باشد.
بازگشت |