صفحه اصلي > زیروبم چهرهها, آیتمهای اختصاصی > گفتگوی زیروبم با پندار اکبری (بازیگر)
گفتگوی زیروبم با پندار اکبری (بازیگر)3 دی 1397. نويسنده: nedakeshavarz |
- یک لحظه دیدم توپ و لوستر، هر دو توی دستم هستند
پسر کو ندارد نشان از پدر مصداق بارز پندار اکبری است که نشان داده پسر خلف عبدالرضا خان اکبری بوده و سعی دارد با بازیهای خوب پا جای پای پدر بگذارد. او که تحصیلکرده بازیگری و تدوین است از خاطرات و شیطنتهای بچگیاش برای زیر و بم این چنین میگوید:
- اهل خاطره نوشتن هستید؟
خاطره نوشتن نه ولی مرور خاطرات توی ذهنم، در جمع خانواده و...
- یک خاطره از طرفدارانتان...
در سریال فاصلهها، همزمان با پخش سریال، قسمتهای آخر فیلمبرداری میشد، اتفاق جالب این بود که لوکیشن ما لو رفته بود و وقتی وارد کوچه شدیم جمعیت زیادی از مردم را میدیدم که به تماشای مراحل فیلمبرداری آمده بودند و به ما اجازه نمیدادند وارد لوکیشن بشویم. مردم به ما محبت داشتند و چون آن سریال از کارهای اول من بود، این اتفاق برایم خیلی جالب بود.
با دوستانم درمورد آن روزهایی حرف میزدیم که هنوز اینترنت خیلی مورداستفاده نبود و با سیستم دیالآپ وارد فضای مجازی میشدیم. صدای عجیب وصل شدن با چند دقیقه تاخیر و زحمت فراوان! ناگهان وسط کار نت قطع میشد و...؛ برای همنسلهای ما مرور اینها خیلی جالب است.
- اهل خرابکاریهای خندهدار هستید؟
در دوران کودکی یک بار وقتی بازی تیم ملی فوتبال را دیدیم، من و برادرم توپ برداشتیم و داخل خانه شروع به بازی کردیم. برادرم توپ را به هوا شوت کرد، من هم پریدم که با سر بزنم، یک لحظه دیدم توپ و لوستر، هر دو توی دستم هستند؛ از ترس رفتیم توی اتاقهایمان و لوستر و توپ را روی میز ناهارخوری گذاشتیم و خوابیدیم، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.
- خاطرهای از دوران تحصیل...
دوازده سالم بود، یک بار تنبلی کردم و درس نخواندم و توی درسی نمره 9 گرفتم. زیر ورقه را اولیا باید امضا میکردند. همکلاسیام گفت یک " 1" بگذار کنارش! من هم با استرس "عدد یک" را کنارش گذاشتم. معلم که دید گفت این که 91 شده! تازه متوجه شدم از هول و استرسم چی نوشتم!!
- بازی موردعلاقهتان در کودکی؟
فوتبال، حتی در خانه و کوچه و شوت به در و دیوار.
- خاطره از خانه مادر بزرگ...
تابستانها که درس و مدرسه نداشتیم همه آنجا جمع میشدیم، یکی شلنگ آب را باز میکرد و بقیه فرار میکردیم؛ دستبرد به آبغورههای مادر بزرگ و...
- اهل آببازی توی حوض خانه مادر بزرگ بودید؟
توی حیاط با شلنگ آب خیسمان میکردند و خوش میگذشت. با بچههای فامیل خانه مادربزرگ بودیم و ایشان خواب بودند و ما هم به وسایل دست میزدیم و شیطنت میکردیم تا اینکه یک روز مشغول بازی در آشپزخونه بودیم و پیچ آبگرمکن را کم و زیاد کردیم و گذاشتیم روی بیشترین درجه و مادربزرگ هم بیدار شد و مثل همه مادربزرگها که ساعات طولانی به حمام میرفتند، مادر بزرگ ما هم حمام رفتند و ما هم رفتیم کوچه دنبال بازی خودمان که ناگهان صدای انفجاری آمد و رفتیم دیدیم دوده تمام صورت مادربزرگ، در و دیوار و همه جا را گرفته است! لوله آبگرمکن ترکیده بود و دوده همه جا را گرفته بود. حدود دو یا سه ساعت ما را تنبه کرد و توی کوچه انداخت. این هم از خرابکاریهای دوران کودکی.
- در زمان مدرسه پیش آمده که معلم درس بپرسد و بلد نباشید؟
برای همه پیش آمده. بچهها هم عادت دارند اگه بلد نباشند در مورد همه چیز حرف بزنند، و سوال را دوباره تکرار کنند. کلا زنگهای اول از 7 تا 9 صبح که یک چشمی بیدار بودم.
- متولد چه روز و ماه و سالی هستید؟
- یک خاطره از یکی از تولدهای به یادموندنی
اینکه مردم هر سال روز تولدم ابراز لطف میکنند و تبریکاتشان را از طرق مختلف به من میرسانند و پیامهای فراوانشان برایم ارزشمند است. ابراز محبت طرفداران برایم بسیار هیجانانگیز است.
- اهل نامه نوشتن هستید؟
الان نامه جایش را به ایمیل داده، کوچک بودم چند باری شاید نوشته باشم، الان فقط به صورت الکترونیک.
- اهل موبایلبازی چطور؟
به شدت، هر کسی سرش توی گوشی خودش است. الان هر کسی وارد خانهای میشود اول میپرسد رمز وای فای چیست؟!
- چقدر ماشینبازید؟
علاقهمندم، تمام ماشین ها را دوست دارم. ماشینهای خیلی بزرگ، شاسی بلند، پیشرفته و لوکس.
- یک خاطره از پدر...
پدر تمامش خاطره است.
-اولین باری که در کنار پدر کار کردید؟
زمزمه محبت را به کارگردانی پدرم بازی کردم در سنین کودکی برای برنامه خانواده و سال 82 در بوی غریب پاییز به کارگردانی عبدالرضا اکبری و در خیلی از فیلمهای دیگر این اتفاق افتاد.
- سه چیز که از آنها حس خوبی میگیرید؟
ورزش کردن، کنار خانواده و دوستان بودن و کارم. وقتی که سرصحنه فیلمبرداری هستم خیلی انرژی خوبی دارم.
- اولین بازی حرفهایتان در چند سالگی بود؟
25 ساله بودم، فیلمی به نام تلاش.
- یک خاطره از مجید اخشابی...
تخصص ایشان کلا خواندن اشعار بسیار سخت است، کارهایی که هیچ کسی نمیتواند بخواند و حتی به سختی میشود در کنارش زمزمه کرد. در خیلی از سریالهای دهه 80 از صدای ایشان لذت بردیم. مخصوصا تیتراژ سریالهای ماه مبارک رمضان. بسیار تخصصی و حرفهای کار میکنند و خواندن آثارشان از عهده هر کسی برنمیآید.
- از طرف تمام پرسنل مجله زیر و بم برایتان آرزوی سلامتی، شادی و موفقیت دارم.
سپاسگزارم از شما و مجله خوبتان.
بازگشت |