
رمانهاي بزرگ تاريخ ادبيات را كه ميخوانيم، اغراق نيست اگر بگوييم همهشان لااقل در يك ويژگي مشتركاند. آن ويژگي، توان نويسنده در گسترش رمان در دو محور طولي و عرضي است. مقصود از گسترش در محور عرضي، ارتباط رمان با عصري است كه در آن نوشته ميشود. هيچ ضرورتي ندارد كه زمان و مكان وقوع حوادث رمان معاصر با زمان نوشتن يا زمان انتشار آن باشد، ارتباط رمان با عصر خويش مستقل از زمان و مكان است...
«جنگ و صلح» روايت وقايعي است نزديك به نيم قرن پيش از آنكه تالستوي اقدام به نوشتن كتاب كند. معادل قرن بيستمياش، «جنگ آخر زمان» بارگاس يوسا، روايت ماجرايي است كه صد سال پيش از نوشته شدن كتاب در شمال برزيل رخ داده است. «1984» جورج ارول روايتي است متعلق به نيم قرن پس از تاريخ نوشته شدن كتاب و با اين حال، تمام اين كتابها ادبيات عصر خود را تكان دادند منشأ بحثها و نظرات فراوان شدند. ريشه اين قابليت توان نويسنده است در نوشتن رماني كه قادر به شكستن مرزهاي خويش باشد، عرصه عمومي را درنوردد و از طريق خلق علامت سوالهاي پيدرپي، ديگر گفتارها را به پرسش بكشد. گسترش در عرض ممكن است حتي منطق ساختاري روايت رمان هم نباشد، رماني با ساختار كاملا خطي متكي به شخصيت واحد، بدون هيچ گريز عرضي در روايت يا روي آوردن به تعدد شخصيتها، ممكن است چنين قدرت گسترش در عرض را داشته باشد، نمونهاش سهگانه سامويل بكت (مالوي، مالون ميميرد، نامناپذير)، سه رماني كه با حداقل امكانات روايي و شخصيتهايي بسيار معدود نوشته شدهاند، ولي قدرت تحركشان در عرض و توانشان در نورديدن عرصه نمادين به قدري بوده كه به نمادهاي پايان مدرنيسم والا در ادبيات بدل شدهاند. توان رمان در حركت عرضي، بيش از هر چيز به قدرت طرح پرسش آن برميگردد و حوزههايي كه رمان در آنها تركي ميافكند و سوالي بنيادين پيش ميكشد.
هر چه اين توان در رماني بيشتر باشد، سطح وسيعتري از واقعيت عصر خود را پوشش خواهد داد.
شكل ديگر حركت روايي رمان، حركت در طول است. حركت در طول به معناي ايستادن در مسير يكي از خطوطي است كه از گذشته تاريخ ادبيات ميآيد و به آيندهاش ميرود. به بيان ديگر، حركت طولي به معناي آگاهي رمان به خلقالساعه نبودن خويش و توان گفتوگوي رمان با تاريخ ادبيات است. از همان طليعه رمان مدرن، «دن كيشوت» گفتوگويي است جدي بين اين نوع ادبي تازه متولدشده با ادبيات پيش از خويش. «ژاك قضاوقدري و اربابش» گفتوگوي دروني تمامعياري با دن كيشوت دارد و منطق رابطه ارباب و رعيت را، كه از فرعيات رمان سروانتس است، به مساله اصلي بدل ميكند. رماننويسي چارلز ديكنز نتيجه گفتوگوي ادبي -تاريخي او با «تام جونز» فيلدينگ و «تريسترام شندي» لارنس استرن است و الي آخر. هر رماني، براي آنكه قدرت بسط در محور طولي را بيابد، ناگزير است از برقراري گفتوگويي خلاق و چه بسا اديپي با نويسندگان- پدران پيش از خود. نوعي خودآگاهي تاريخي ضرورت بسط هر رماني در محور طولي يا همان محور تاريخي است و رمان محروم از اين خودآگاهي چيزهاي بسيار از دست خواهد داد. فقدان اين حركت در رمان، چه به دليل بيسوادي نويسنده و فقدان مطالعه ادبيات پيشينيان باشد و چه برآمده از غرور واهي نويسندهاي كه خود را نقطه شروع جديد و گسستي تمامعيار در تاريخ ادبيات ميداند، ضربهاي جبرانناپذير وارد خواهد کرد به رماني كه حتا در محور عرضي خوب بسط و گسترش يافته باشد و اين فقدان گفتوگو رمان را به بازنمايي عصري كه در آن نوشته ميشود تنزل خواهد داد، اتفاقي كه در ادبيات متاخر ايران بسيار رخ داده است.
رماني كه توان حركت بر اين دو محور را داشته باشد ميتواند سطح بسازد، فضايي براي قدم زدن و ديدن. چنين رماني ميتواند افق داشته باشد و خواندنش به تجربهاي منحصربهفرد بدل شود، تجربهاي كه در بنياد زيباشناختي است اما انعطافپذيري برآمده از گسترش در مختصات دكارتي، قابليت مستحيل ساختن اين تجربه زيباشناختي به تجارب سياسي و اجتماعي را نيز به خواننده عطا ميكند. اين ميزان از گستردگي و غنا حداقل توقعي است كه از رمان جدي ميرود.
اما نويسندگان خاصي هستند كه ميتوانند در رمان حجم بسازند. معدود نويسندگاني توان حركت در محور z مختصات دكارتي را دارند و آنان همان نويسندگان دورانساز و سنتساز تاريخ ادبياتاند كه كتابهايشان حكم دگرگونكننده مسير رماننويسي هر عصر را داشته است. حجم ساختن در رمان وضعيتي استثنايي است كه تن به نظريهبافي پيشيني نميدهد و برخلاف دو محور قبل صورتبندي پيشيني آن ممكن نيست، به اين دليل كه حجمسازي در رمان از نابترين انواع خلق امر نو است و براي امر نو دستور و نظريه پيشيني وجود ندارد. ميتوان سطحسازي رماني كه هنوز نوشته نشده را پيشبيني و تصور كرد، اما پيشبيني شكل حجمي كه از دل خلق امر نو برون خواهد آمد تلاش مذبوحانهاي است. نظريه ادبي هماره مديون نويسندگان حجمساز بوده است، به اين دليل كه مواجهه با امر نو ادبي است كه امر نو نظري را ممكن ميكند و رماني كه در طول محور سوم بسط يافته باشد، نه فقط تاريخ رماننويسي كه تاريخ نظريه ادبي را نيز تكاني خواهد داد.
به همت: مريم پورمحمدي
مسؤول ارشد سايت
مسؤول انجمن آموزشگاه ادبيات
اختصاصيهاي سايت (دانلود برنامه ها، عكسها و پوسترها، مصاحبههاي مجيد اخشابي)
ايميل: zendegi_khazan@yahoo.com
شناسه ياهو: zendegi_khazan
هر چه اين توان در رماني بيشتر باشد، سطح وسيعتري از واقعيت عصر خود را پوشش خواهد داد.
شكل ديگر حركت روايي رمان، حركت در طول است. حركت در طول به معناي ايستادن در مسير يكي از خطوطي است كه از گذشته تاريخ ادبيات ميآيد و به آيندهاش ميرود. به بيان ديگر، حركت طولي به معناي آگاهي رمان به خلقالساعه نبودن خويش و توان گفتوگوي رمان با تاريخ ادبيات است. از همان طليعه رمان مدرن، «دن كيشوت» گفتوگويي است جدي بين اين نوع ادبي تازه متولدشده با ادبيات پيش از خويش. «ژاك قضاوقدري و اربابش» گفتوگوي دروني تمامعياري با دن كيشوت دارد و منطق رابطه ارباب و رعيت را، كه از فرعيات رمان سروانتس است، به مساله اصلي بدل ميكند. رماننويسي چارلز ديكنز نتيجه گفتوگوي ادبي -تاريخي او با «تام جونز» فيلدينگ و «تريسترام شندي» لارنس استرن است و الي آخر. هر رماني، براي آنكه قدرت بسط در محور طولي را بيابد، ناگزير است از برقراري گفتوگويي خلاق و چه بسا اديپي با نويسندگان- پدران پيش از خود. نوعي خودآگاهي تاريخي ضرورت بسط هر رماني در محور طولي يا همان محور تاريخي است و رمان محروم از اين خودآگاهي چيزهاي بسيار از دست خواهد داد. فقدان اين حركت در رمان، چه به دليل بيسوادي نويسنده و فقدان مطالعه ادبيات پيشينيان باشد و چه برآمده از غرور واهي نويسندهاي كه خود را نقطه شروع جديد و گسستي تمامعيار در تاريخ ادبيات ميداند، ضربهاي جبرانناپذير وارد خواهد کرد به رماني كه حتا در محور عرضي خوب بسط و گسترش يافته باشد و اين فقدان گفتوگو رمان را به بازنمايي عصري كه در آن نوشته ميشود تنزل خواهد داد، اتفاقي كه در ادبيات متاخر ايران بسيار رخ داده است.
رماني كه توان حركت بر اين دو محور را داشته باشد ميتواند سطح بسازد، فضايي براي قدم زدن و ديدن. چنين رماني ميتواند افق داشته باشد و خواندنش به تجربهاي منحصربهفرد بدل شود، تجربهاي كه در بنياد زيباشناختي است اما انعطافپذيري برآمده از گسترش در مختصات دكارتي، قابليت مستحيل ساختن اين تجربه زيباشناختي به تجارب سياسي و اجتماعي را نيز به خواننده عطا ميكند. اين ميزان از گستردگي و غنا حداقل توقعي است كه از رمان جدي ميرود.
اما نويسندگان خاصي هستند كه ميتوانند در رمان حجم بسازند. معدود نويسندگاني توان حركت در محور z مختصات دكارتي را دارند و آنان همان نويسندگان دورانساز و سنتساز تاريخ ادبياتاند كه كتابهايشان حكم دگرگونكننده مسير رماننويسي هر عصر را داشته است. حجم ساختن در رمان وضعيتي استثنايي است كه تن به نظريهبافي پيشيني نميدهد و برخلاف دو محور قبل صورتبندي پيشيني آن ممكن نيست، به اين دليل كه حجمسازي در رمان از نابترين انواع خلق امر نو است و براي امر نو دستور و نظريه پيشيني وجود ندارد. ميتوان سطحسازي رماني كه هنوز نوشته نشده را پيشبيني و تصور كرد، اما پيشبيني شكل حجمي كه از دل خلق امر نو برون خواهد آمد تلاش مذبوحانهاي است. نظريه ادبي هماره مديون نويسندگان حجمساز بوده است، به اين دليل كه مواجهه با امر نو ادبي است كه امر نو نظري را ممكن ميكند و رماني كه در طول محور سوم بسط يافته باشد، نه فقط تاريخ رماننويسي كه تاريخ نظريه ادبي را نيز تكاني خواهد داد.

مسؤول ارشد سايت
مسؤول انجمن آموزشگاه ادبيات
اختصاصيهاي سايت (دانلود برنامه ها، عكسها و پوسترها، مصاحبههاي مجيد اخشابي)
ايميل: zendegi_khazan@yahoo.com
شناسه ياهو: zendegi_khazan
0 نظر
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.