۱– چنگ(از سازهای زهی)
«جامی» شکل چنگ را چنین ترسیم کرده است:
از بس فغان و شیونم، چنگی است خام گشته تنم / اشک آمده تا دامنم از هر مژه چون تارها
«سوزنی سمرقندی» واژه ی چنگ را (سه بار در معنای اصطلاحی آن و یک بار به معنی دست) به کار برده و بازی لفظی کرده است:
پیران چنگ پشت و جوانان چنگ زلف / در چنگ، جام باده و در گوش، بانگ چنگ
در «ویس و رامین» اثر «فخرالدین اسعد گرگانی» اختراع چنگ به رامتین موسیقیدان عصر خسرو پرویز نسبت داده شده است:
نشان است او که چنگ با آفرین کرد / که او را نام چنگ را متین کرد
«نظامی» در خسرو شیرین خود اصطلاحهای «چنگ، بربط، ساز کردن، نوا و ساز» را یکجا در بیتهایی به کار برده است:
در آن مجلس که عیش آغاز کردند / به یک جا چنگ و بربط ساز کردند
نوای هر دو ساز از بربط و چنگ / به هم درساخته چون بوی با رنگ
«حکیم خاقانی شروانی» توانسته است «چنگ» را در مفهوم ابهام و اشاره و کنایه توصیف کند. مثلاً در بیت زیر وی چنگ را به پلاسی که تار و پودش نمایان است تشبیه کرده است:
چنگ زاهد تن و دامانش پلاسین لیکن / با پلاسش رگ و پی سر به سر آمیختهاند
«حافظ» نیز بارها «چنگ» را به کار برده و تصویرهای شاعرانه از آن ساخته است:
چنگ خمیده قامت میخواندت به عشرت / بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
و نیز حافظ در «ساقی نامه» ای دلنشین بسیاری از اصطلاحهای موسیقی را به کار بسته است:
مغنی نوایی به گلبانگ رود / بگوی و بزن خسروانی سرود
«مولوی» نیز در بیتی خود را به چنگ تشبیه کرده است:
چو چنگم و از زمزمهی خود خبرم نیست / اسرار همیگویم و اسرار ندارم
۲ – پالیزبان (نام صوتی است از موسیقی)
«منوچهری» می گوید :
این زند بر چنگ های سعذیان (پالیزبان) / وان زند برنای های لویان آزادوار
۳– راه (در موسیقی به نغمه و آهنگ و لحن گفته میشود)
حافظ میگوید:
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد / نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
و یا :
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد / شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد
منوچهری دامغانی نیز همین اصطلاح را به کار برده است:
ساقی به هوش باش که غم در کمین ماست / مطرب نگاهدار همین «ره » که میزنی
۴ – ارغنون
سعدی میگوید :
دیدار دلفروزش در پایم ارغوان ریخت / گفتار جانفزایش در گوشم ارغنون زد
و نظامی سروده است:
سازندهی ارغنون این ساز / از پرده چنین برآرد آواز
۵ – نی
زیباترین تصویر از نی در ادبیات فارسی از آن مولانا است که در مقدمهی مثنوی بزرگ عرفانی خود میسراید:
بشنو از نی چون حکایت میکند / از جداییها شکایت میکند
آتش عشق است کاندر نی فتاد / جوشش عشق است کاندر می فتاد
نی حریف هر که از یاری برید / پردههایش پردههای ما درید
نی حدیث راه پرخون میکند / قصههای عشق مجنون میکند
مولانا روح انسان را به نی تشبیه کرده است و میگوید «نی» تا زمانی که بریده نشده و آمادگی دمیدن را نیافته نوایی ندارد «روح» انسان نیز همین گونه است. از زمانی که از اصل خود بریده و در قالب جسم گرفتار مانده، مانند نی ناله سر میدهد.
حافظ نیز تصویر زیبایی از نی آفریده است:
زبانت در کش ای حافظ زمانی / حدیث بیزبانان بشنو از نی
به همت: مریم پورمحمدی
0 نظر
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.