
رمانس
اصطلاح رمانس در اوائل قرون وسطا به معنی زبانهای محلی جدیدی بود که از زبان لاتین مشتق میشد، رمانس، همچنین به معنی کتابهایی بود که از لاتین ترجمه میشد یا به زبانهای محلی نوشته میشد. در قرنهای نخستین، صحنههای عجیب و غریب، ماجراهای شگفتانگیز و عشقهای احساساتی و پرشور و اعمال سلحشورانه را رمانس مینامیدند. شکل رمانس، تحت تاثیر قصههای «هزار و یک شب» به وجود آمد و در قرن دوازدهم در فرانسه رونق گرفت و از این کشور به کشورهای غربی دیگر نیز راه یافت. در ابتدا در قالب شعر روایتی بود و بعد به تدریج به نثر گرایید و عمومیت بیشتر یافت.
رمانس، جهان باشکوه و باعظمت غیرواقعی و خیالپردازانه به نمایش میگذارد و برخلاف حماسه، تنها به جنگ و میدانهای کارزار اختصاص ندارد بلکه بیشتر قصههای خیالی است که جنبه سرگرمکننده دارد و به قهرمانهای اصیلزاده ای اختصاص مییابد که از واقعیتهای زندگی روزمره دور بودند و به ماجراهای عاشقانه اغراقآمیز دلبسته و در راه رسیدن به محبوب، به اعمال جسورانه دست میزدند و با جادوگران و شخصیتهای شرور میجنگیدند. رمانس به ندرت دارای محتوای اخلاقی و تعلیمی است و به کلی متفاوت از اسطوره است.
قصهها عمری طولانی دارد و تاریخ پیدایش آنها تقریبا همان اندازه قدیمی است که تاریخ زندگی بشر اما شکل و روال تازهي ادبی که ما در رمان مجسم میبینیم، یعنی خلق داستانی منثور و طولانی با تاکیدی بر واقعیت و اصالت و تجربیات و تخیلات فردی و شخصی، هرگز گذشتهي طولانی نداشته است و تاریخ پیدایش و طلوع آن در فرهنگ ادبی جهان از سه قرن تجاوز نمیکند. در حقیقت وقتی آدمی شناسنامهي و هویت فردی خود را پیدا کرد، رمان نیز تولد یافت. قصه های قدیمی بیشتر به مطلق گرایی و نمونه های کلی توجه داشت. قهرمان های قصهها، نمونههای کلی از سرگذشتهای کلی و مظاهر کلی بودند، نمونههای صفات بد و خوب انسانی. شخصیتها در این آثار به دو گروه متفاوت و متمایز تقسیم میشدند: گروه خدایی با همه صفات و خصایل پسندیده، گروه اهریمنی با همهي رذالتها و پستیها و پلیدیها. درگیری این دو گروه باعث پدید آمدن ماجراهای قصهها و رمانسها میشد. از اواخر قرن هفدهم جهانبینی انسان، از جهانبینی قهرمان جدا شد. شناخت افراد از مسائل تغییر یافت و موضوع رمانها نیز از این دگرگونیهای تازه فردی مایه گرفت. برای اولین بار خصوصیات عاطفی و درونی و تجزیه و تحلیل روحی به ادبیات راه یافت و رمان به معنی واقعی و امروزی آن به وجود آمد.
تعریف رمان
ویلیام هزلیت، منتقد و مقاله نویس انگلیسی در قرن نوزدهم، رمان را چنین تعریف کرده است: رمان، داستانی است که براساس تقلیدی نزدیک به واقعیت، از آدمی و عادات و حالات بشری نوشته شده باشد و به نحوی از انحا شالوده جامعه را در خود تصویر و منعکس کند.
تصویر
تعریفی است کلی که داستان کوتاه را نیز در برمیگیرد و بیشتر بر رمانهای واقعگرا قابل تطبیق است، مثل رمانهای «چشم هایش»، «سووشون»، «همسایهها» و «شوهر آهوخانم» زیرا عناصر تشکیل دهنده آنها از وقایع شبیه زندگی واقعی گرفته شده و محیط اجتماعی شخصیتهای داستان نیز در آنها تصویر شده است. این تعریف بر رمانهای تمثیلی و نمادین و سوررئالیستی قابل تطبیق نیست، مثلا با رمانهای «شازده کوچولو» سنت اگزوپری (نویسنده فرانسوی ۱۹۰۰-۱۹۴۴) و «قصر» کافکا و «بوف کور» هدایت و «یکلیا و تنهایی او» تقی مدرسی کاملا مطابقت ندارد. چه این رمانها براساس تقلیدی نزدیک و به واقعیت از آدمی و عادات و حالات بشری نوشته شدهاند و تصویری از جامعه واقعی نیز به دست نمیدهند بلکه شخصیتهای رمان، مخلوق ذهن نویسنده است و وقایع و فضا و رنگ حاکم بر محیط داستان جنبه تمثیلی و نمادگرایانه و سوررئالیستی دارد. تعریفهای دیگری که برای رمان عنوان کردهاند هر کدام بر نوعی از رمان قابل تطبیق است و بر نوع دیگر نیست، این تعریفها هر کدام نوعی از رمان را در بر میگیرد و هیچ کدام حرف آخر را نمیزند، به اصطلاح جامع و مانع نیست.
منبع: روزنامه تهران امروز
اصطلاح رمانس در اوائل قرون وسطا به معنی زبانهای محلی جدیدی بود که از زبان لاتین مشتق میشد، رمانس، همچنین به معنی کتابهایی بود که از لاتین ترجمه میشد یا به زبانهای محلی نوشته میشد. در قرنهای نخستین، صحنههای عجیب و غریب، ماجراهای شگفتانگیز و عشقهای احساساتی و پرشور و اعمال سلحشورانه را رمانس مینامیدند. شکل رمانس، تحت تاثیر قصههای «هزار و یک شب» به وجود آمد و در قرن دوازدهم در فرانسه رونق گرفت و از این کشور به کشورهای غربی دیگر نیز راه یافت. در ابتدا در قالب شعر روایتی بود و بعد به تدریج به نثر گرایید و عمومیت بیشتر یافت.
رمانس، جهان باشکوه و باعظمت غیرواقعی و خیالپردازانه به نمایش میگذارد و برخلاف حماسه، تنها به جنگ و میدانهای کارزار اختصاص ندارد بلکه بیشتر قصههای خیالی است که جنبه سرگرمکننده دارد و به قهرمانهای اصیلزاده ای اختصاص مییابد که از واقعیتهای زندگی روزمره دور بودند و به ماجراهای عاشقانه اغراقآمیز دلبسته و در راه رسیدن به محبوب، به اعمال جسورانه دست میزدند و با جادوگران و شخصیتهای شرور میجنگیدند. رمانس به ندرت دارای محتوای اخلاقی و تعلیمی است و به کلی متفاوت از اسطوره است.
قصهها عمری طولانی دارد و تاریخ پیدایش آنها تقریبا همان اندازه قدیمی است که تاریخ زندگی بشر اما شکل و روال تازهي ادبی که ما در رمان مجسم میبینیم، یعنی خلق داستانی منثور و طولانی با تاکیدی بر واقعیت و اصالت و تجربیات و تخیلات فردی و شخصی، هرگز گذشتهي طولانی نداشته است و تاریخ پیدایش و طلوع آن در فرهنگ ادبی جهان از سه قرن تجاوز نمیکند. در حقیقت وقتی آدمی شناسنامهي و هویت فردی خود را پیدا کرد، رمان نیز تولد یافت. قصه های قدیمی بیشتر به مطلق گرایی و نمونه های کلی توجه داشت. قهرمان های قصهها، نمونههای کلی از سرگذشتهای کلی و مظاهر کلی بودند، نمونههای صفات بد و خوب انسانی. شخصیتها در این آثار به دو گروه متفاوت و متمایز تقسیم میشدند: گروه خدایی با همه صفات و خصایل پسندیده، گروه اهریمنی با همهي رذالتها و پستیها و پلیدیها. درگیری این دو گروه باعث پدید آمدن ماجراهای قصهها و رمانسها میشد. از اواخر قرن هفدهم جهانبینی انسان، از جهانبینی قهرمان جدا شد. شناخت افراد از مسائل تغییر یافت و موضوع رمانها نیز از این دگرگونیهای تازه فردی مایه گرفت. برای اولین بار خصوصیات عاطفی و درونی و تجزیه و تحلیل روحی به ادبیات راه یافت و رمان به معنی واقعی و امروزی آن به وجود آمد.
تعریف رمان
ویلیام هزلیت، منتقد و مقاله نویس انگلیسی در قرن نوزدهم، رمان را چنین تعریف کرده است: رمان، داستانی است که براساس تقلیدی نزدیک به واقعیت، از آدمی و عادات و حالات بشری نوشته شده باشد و به نحوی از انحا شالوده جامعه را در خود تصویر و منعکس کند.
تصویر
تعریفی است کلی که داستان کوتاه را نیز در برمیگیرد و بیشتر بر رمانهای واقعگرا قابل تطبیق است، مثل رمانهای «چشم هایش»، «سووشون»، «همسایهها» و «شوهر آهوخانم» زیرا عناصر تشکیل دهنده آنها از وقایع شبیه زندگی واقعی گرفته شده و محیط اجتماعی شخصیتهای داستان نیز در آنها تصویر شده است. این تعریف بر رمانهای تمثیلی و نمادین و سوررئالیستی قابل تطبیق نیست، مثلا با رمانهای «شازده کوچولو» سنت اگزوپری (نویسنده فرانسوی ۱۹۰۰-۱۹۴۴) و «قصر» کافکا و «بوف کور» هدایت و «یکلیا و تنهایی او» تقی مدرسی کاملا مطابقت ندارد. چه این رمانها براساس تقلیدی نزدیک و به واقعیت از آدمی و عادات و حالات بشری نوشته شدهاند و تصویری از جامعه واقعی نیز به دست نمیدهند بلکه شخصیتهای رمان، مخلوق ذهن نویسنده است و وقایع و فضا و رنگ حاکم بر محیط داستان جنبه تمثیلی و نمادگرایانه و سوررئالیستی دارد. تعریفهای دیگری که برای رمان عنوان کردهاند هر کدام بر نوعی از رمان قابل تطبیق است و بر نوع دیگر نیست، این تعریفها هر کدام نوعی از رمان را در بر میگیرد و هیچ کدام حرف آخر را نمیزند، به اصطلاح جامع و مانع نیست.
منبع: روزنامه تهران امروز
0 نظر
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.