ادبي: رمز عطش

23 آذر 1389   maryam.pourmohammadi   گنجینه ادبی / مقالات ادبی   0 نظر   849 بازدید   |

رمز عطش

از بين شعرهايي كه پيرامون حادثه‌ي عظيم عاشورا سروده شده مثنوي «گنجينه الاسرار» عمان ساماني يكي ار تاثيرگذارترين و بهترين اشعار است. عمان ساماني در كتاب «گنجينه الاسرار» خود با نگاهي حماسي ـ عرفاني به واقعه‌ي عاشورا سعي كرده تصاويري زيبا و دلنواز از صحنه‌هاي خونين جنگ 72 نفر عاشقي كه براي رسيدن به مقام قرب الهي از همه‌ي هستي خويش دست شسته و در ركاب سيد و سالار شهدا پا به ميدان نبردي نابرابر گذاشته‌اند خلق كند. در اين مثنوي عظيم صحنه‌هاي نبرد ياران عاشق اباعبدالله با سپاه جهل و تاريكي آن‌قدر زيباست كه خواننده را شيفته‌ي اين عشق و دلدادگي مي‌كند...



سر خوشم آن شهريار مهوشان / كي به مقتل پا نهد دامن كشان
عاشقان خويش بيند سرخ‌رو / خون روان از جسمشان مانند جو
غرق خون افتاده بر بالاي خاك / سوده بر خاك مذلت روي پاك
جان به كف برگرفته از بهر نياز / چشمشان بر اشتياق دوست باز

اين‌جا اگرچه صحبت از خاك و خون است، اما چون شهريار مهوشان قرار است پا به مقتل بگذارد، پس عاشقان بايد صورتشان گل انداخته باشد، عمان ساماني از رنگ قرمز استادانه براي گرم كردن صحنه استفاده كرده و اين‌جاست كه فرمايش حضرت زينب (س) كه فرمودند «ما رايت الا جميلا» كه ما به جز زيبايي چيزي نديدم تفسير مي‌شود كه واقعا در كربلا همه چيز زيبا بود چون خواست معشوق اين بود پس «هر چه آن خسرو كند شيرين بود» عمان ساماني وقتي خنجر و خونريزي را به عشق پيوند مي‌دهد بار منفي خنجر گرفته مي‌شود، زيرا عشق همه چيز را شيرين مي‌كند.
پس شراب عشقشان در جام ريخت / هر يكي را در خور اندر كام ريخت
باده‌شان اندر رگ و پي جا گرفت / عشقشان در جان و دل ماوا گرفت
جلوه معشوق شورانگيز شد / خنجر عاشق‌كشي خونريز شد

خب حال كه خنجر عاشقي خونريز شده حضرت سيدالشهداء تمامي يارانش را جمع مي‌كند و به آنها مي‌گويد:
اي اسيران قضا در اين سفر / غير تسليم رضا، اين المفر
همره ما را هواي خانه نيست / هر كه جست از سوختن پروانه نيست
نيست در اين راه غير از تير و تيغ / گو ميا هر كس ز جان دارد دريغ
جاي پا بايد به سر بشتافتن / نيست شرط راه رو بر تافتن

اينجا حضرت با ياران اتمام حجت مي‌كند و مي‌گويد هر كس از تير و تيغ مي‌ترسد جانش را بردارد و برود.
هر كه بيروني بد از مجلس گريخت / رشته الغتاز همراهان گسيخت
دور گشت از شكرستانش مگس / از گلستان مرادش خار و خس
خلوت از اغيار شد پرداخته / وز رقيبان خانه خالي ساخته

وقتي كه نامحرمان رفتند حضرت درز صندق حقيقت را باز مي‌كنند و همه را از شراب عشق مست مي‌كنند.
جمله‌شان كرد از شراب عشق مست / يادشان آورد آن عهد الست
گفت شا باش اين دل آزادتان / باده خور دستيد بادا بادتان

حضرت به ياران خود مي‌گويد اشتياق خود را خيلي نمايان نكنيد كه دشمنان در كمين ما هستند و اگر بفهمند كه شما چقدر مشتاق شهادت هستيد ممكن است در اين راه تعلل كنند و كار ناقص شود.
سري اندر گوش هر يك باز گفت / باز گفت اين راز را بايد نهفت
با مخالف ساز ديگرگون زنيد / با منافق نعل را وارون زنيد
خود ببينيد از يسارو از يمين / زانكه دزدانند ما را در كمين
بي‌خبر زين ره نگردد تا خبر / اي رفيقان پا نهيد آهسته‌تر
پاي ما را ني اثر بايد نه جاي / هر كه نقش پاي دارد گو مياي
كس مبادا ره بدين مستي برد / پي بدين مطلب به تر دستي برد
بر كف نامحرم افتد راز ما / بشنود گوش خران آواز ما
راز عارف در لب عام اوفتد / طشت اهل معني از بام او فتد
عارفان را قصه با عامي مي‌كشد / كار اهل دل به بدنامي ‌كشد

هيچ شاعري تاكنون به اين زيبايي اين صحنه را به تصوير نكشيده است، عمان ساماني اوج اشتياق و دلدادگي را در چند بيت مي‌گنجاند و بلافاصله از زبان امام حسين(ع) نقل مي‌كند كه:
زان نمي‌آرم برآوردن خروش / ترسم او را آن خروش آيد به گوش
باورش آيد كه ما را تاب نيست / تاب كتان در بر مهتاب نيست
رحمت آرد بر دل افكار ما / بخشد او بر ناله‌هاي زار ما
اندك اندك دست بردارد ز جور / ناقص آيد بر من اين فرخنده دور
سرخوشم كان شهريار مهوشان / كي به مقتل پا نهد دامن كشان
عاشقان خويش بيند سرخ رو / خون روان از جسمشان مانند جو

عمان ساماني به عاشورا نگاهي عميق دارد. او عاشورا را يك روز معمولي نمي‌بيند كه در آن 72 نفر با لب تشنه با يك لشكر تا دندان مسلح رودررو شده‌اند، بلكه عاشورا را يك واقعه سترگ مي‌داند كه در آن عاشقان پاك‌باخته جان خودشان را به كف گرفته تا همه‌ي جهانيان ببيند كه جان به كف بگرفته از بهر نياز چشمشان بر اشتياق دوست باز عاشورا در نگاه عمان جنگ عقل است با عشق،جنگ سياهي است با سپيدي و جنگ جهل است در مقابل دانايي يا جنگ باطل است عليه حق.
سنگ برداريد اي فرزانگان / اي هجوم آرنده بر ديوانگان
از چه در ديوانتان آهنگ نيست / او مهيا شد شما را سنگ نيست
عقل را با عشق تاب جنگ گو / اندر اينجا سنگ بايد سنگ كو
باز علم افراشت از مستي علم / شد سپهدار علم جف القلم؟!

نگاه عمان ساماني يك نگاه عارفانه و حماسي است. او از پايين به عاشورا نگاه نمي‌كند نگاه او از اوج عرفان و حماسه است. به خاطر همين در شعر او تكيه بر لب‌هاي تشنه، آتش زدن خيمه‌ها و به اسيري رفتن زنان و كودكان نيست. او سعي مي‌كند به زبان ساده‌تر به ديگران بفهماند كه
آب كم جوش تشنگي آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا و پست

به خاطر همين وقتي از تشنگي سخن مي‌گويد چنين مي‌سرايد:
اين عطش رمز است و عاشق واقف است / سر حق است اين و عشقش كاشف است
و وقتي مي‌خواهد به موضوع آب آوردن حضرت ابوالفضل اشاره كند چنين مي‌گويد:
مي گرفتي از شط توحيد آب / تشنگان را مي‌رساندي با شتاب
عاشقان را بود آب كار از او / رهروان را گرمي بازار از او

اينجا اگر شط هست شطي توحيد است، يعني رودخانه‌اي كه فرات در مقابل آن خيلي كوچك است. به خاطر همين حضرت ابوالفضل وقتي دستش را در فرات فرو مي‌برد، آن را به دهان نمي‌رساند چرا كه آب فرات حقيرتر از آن است كه بتواند عطش حضرت عباس را فروبنشاند. حضرت عباس تشنه حقيقت است.
نيست صاحب منسبي در نشاتين / هم قدم عباس را بعد از حسين(ع)
در هواداري آن شاه الست . جمله را يك دست بود او را دو دست
پس حضرت عباس مشكي را از شط توحيد پر آب مي‌كند كه
تا قيامت تشنه‌گامان صواب / مي خورند از رشحه آن مشك آب

چراكه او آب را و تعلق را بر زمين ريخت و همه هستي‌اش را دو دستي تقديم به حضرت سيدالشهدا كرد:
بر زمين آب تعلق پاك ريخت / وز تعيين بر سر آن خاك ريخت
هستي‌اش را دست از مستي فشاند / جز حسين اندر ميان چيزي نماند

عمق ارادت يك برادر كوچك‌تر را چگونه مي‌توان به يك برادر بزرگ‌تر در شعر نشان داد. مخصوصا اگر برادر بزرگ‌تر امام باشد و برادر كوچك‌تر بخواهد هم برادري كند هم فرمانبرداري از بعد ولايتي. يعني يك نفر كه نقش عمو را براي بچه‌هاي تشنه ايفا كرده علمدار لشكر بوده و حال روي خاك افتاده و مي‌خواهد به برادرش بگويد آيا من وظيفه‌ام را خوب انجام دادم؟!
روز عاشورا به چشم پر ز خون / مشك بر دوش آمد از شط چون برون
شد به سوي تشنه كامان رهسپر / تيرباران بلا را شد سپر
پس فرو باريد بر وي تير تيز / مشك شد بر حالت او اشك ريز
اشك چندان ريخت بر وي چشم مشك / تا كه چشم مشك خالي شد ز اشك

اينجا به شاعرانه‌ترين شكل ممكن صحنه را آنقدر عاطفي ترسيم مي‌كند كه دل مشك هم به درد مي‌آورد و آنقدر به حالت اين دلاور بر خون تپيده گريه مي‌كند كه خود مشك هم شهيد مي‌شود. اينجا صنعت تشخص آنقدر استادانه به كار گرفته شده كه آدم احساس مي‌كند، مشك واقعا جان دارد. اگرچه از نظر عمان ساماني در كربلا همه اشيا جان دارند از مشك گرفته تا خنجر و تيغ و شمشير و سپر. به عنوان مثال وقتي حضرت علي‌اكبر از پدر اجازه مي‌گيرد تا به ميدان برود حضرت سيد‌الشهداء خطاب به علي‌اكبر چنين مي‌فرمايند:
خوش نباشد از تو شمشير آختن / بلكه خوش باشد سپر انداختن
مژه داري احتياج تير نيست / پيش ابروي كجت شمشير چيست
تير مهري بر دل دشمن بزن / تير قهري گر بود بر من بزن

اينجا ديگر صحبت از شمشيري نيست كه گوشت و استخوان را مي‌برد و خون از آن فوران مي‌كند. اينجا صحبت از ابروي كجي است كه در دل فرو مي‌رود و جان را مي‌سوزاند تا عشق از آن فوران كند. يا تير، ديگر تيري نيست كه در بدن فرو مي‌رود بلكه مژه‌اي است كه در قلب فرو مي‌رود و جان را تحت تاثير قرار مي‌دهد. اينجاست كه روشن مي‌شود عاشورا فقط صحنه كشت و كشتار نيست و حضرت سيد‌الشهداء و يارانش براي جنگ تن به تن نيامده‌اند. چراكه حضرت خيلي واضح به پسر برومندشان حضرت علي‌اكبر مي‌گويند:
رو سپر مي‌باش و شمشيري نكن / در نبرد روبهان شيري نكن
بازويت را رنجه گشتن شرط نيست / با قضا هم پنجه گشتن شرط نيست
بوسه زن بر خنجر خنجركشان / تير كايد گير و در پهلو نشان

حضرت به علي‌اكبر مي‌فرمايند ما براي كشتن به اينجا نيامده‌ايم؟ با بدن و جسم اينها كاري نداريم ما با جهل اينها كار داريم. ما مي‌خواهيم حقيقت را به اينها نشان بدهيم. اين سپاه عظيم به خاطر جهالت و ناداني در مقابل ما صف‌آرايي كرده و از بين بردن جهل به وسيله ديگري ممكن است.
دشمني باشد مرا با جهلشان / كز چه رو كرد اينچنين نااهل‌شان
قتل آن دشمن به تيغ ديگر است / دفع تيغ آن به ديگر اسپر است

عمان ساماني در اينجا به زيبايي به ريشه دشمني سپاه يزيد با امام حسين(ع) كه همان جهل و ناداني است اشاره مي‌كند. شعر عمان ساماني علاوه بر ايجاد حالت حزن و اندوه در خواننده او را به فلسفه وجودي عاشورا نزديك مي‌كند و سعي مي‌كند خواننده را از سطح به عمق ببرد و مرتب به او گوشزد كند كه عاشورا يك روز معمولي نيست و اين جنگ يك جنگ عادي نبوده است. به خاطر همين علاوه بر استفاده از نشانه‌ها و اصطلاحات عرفاني با خلق تصاوير بديع و مضامين نو سعي مي‌كند به فلسفه عاشورا اشاره كند.
از فنا مقصود ما عين بقاست / ميل آن رخسار و شوق آن لقاست
شوق اين غم از پي آن شادي است / اين خرابي بهر آن آبادي است
من در اين شر و فساد اي با صلاح / آمدستم از پي خير و صلاح
ثابت است اندر وجودم يك قدم / همچنين ديگر قدم اندر عدم
رويي اندر موت و رويي در حيات / رويي اندر ذات و رويي در صفات

يكي از تفاوت‌هاي مهم عمان ساماني تفاوت ديدگاه او در صحنه‌هاي كربلاست. به عنوان مثال در صحنه به ميدان رفتن حضرت علي‌اكبر همه ما شنيده‌ايم كه وقتي حضرت علي‌اكبر مي‌خواهند به ميدان بروند ابتدا خدمت حضرت سيدالشهداء مي‌رسند و به رسم ادب از ايشان اذن ميدان مي‌گيرند. حضرت به ايشان اجازه ميدان مي‌دهد. اين صحنه در گنجينه الاسرار بسيار زيبا، عاطفي، عميق و تاثيرگذار بيان شده كه بعدا توضيح داده خواهد شد. حضرت علي‌اكبر به ميدان نبرد وارد مي‌شوند و پس از مبارزه‌اي شجاعانه به طرف حضرت سيدالشهداء بازمي‌گردند و از ايشان طلب آب مي‌كنند. حضرت سيدالشهداء براي اين‌كه به جوان خود بفهمانند خود ايشان تشنه‌ترند و آبي در بساط نيست لب‌هاي خشكيده خود را به لب‌هاي حضرت علي‌اكبر مي‌چسبانند و علي‌اكبر كه متوجه تشنگي پدر مي‌شوند دوباره به ميدان برمي‌گردند و آنقدر نبرد مي‌كنند تا به درجه رفيع شهادت نائل مي‌شوند، اما عمان ساماني صحنه را طوري ديگر تفسير مي‌كند. اگرچه در اصل صحنه هيچ تغييري به وجود نيامده است، اما نگاه عارفانه عمان، صحنه را خيلي زيباتر و دل‌انگيزتر بيان مي‌كند.
با همه سعيي كه در رفتن نمود / رجعت اكبر ز ميدان از چه بود
اين‌كه مي‌گويد بود از بهر آب / شوق آب آورد او را سوي باب
خود همي ديد اين‌كه طفلان از عطش / هر يكي در گوشه‌اي بنموده غش
تيغ اندر دست و زير پا ركاب / موج زن شطش به پيش روز آب
بايدش رو آوريدن سوي شط / خويش را در شط درافكندن چو بط

مگر حضرت علي‌اكبر نمي‌دانست كه بچه‌ها از او تشنه‌ترند و در خيمه‌ها آبي نيست، اگر مي‌خواست آب بنوشد بايد به آن طرف كه رودخانه فرات است مي‌رفت، نه اين طرف كه كودكان تشنه از شدت تشنگي بي‌هوش شده‌اند. پس حضرت علي‌اكبر اگر به طرف پدر برگشت براي طلب آب نبوده است، چراكه خود سيدالشهداء از فرزند برومندش تشنه‌تر بودند. اينجاست كه نگاه عرفاني عمان صحنه را جوري ديگر مي‌بيند. يعني با ديد عرفاني مي‌گويد از هفت خط جام حرف مي‌زند و مي‌گويد اگر در مجلس وجد و ابتهاج حال يكي از مريدان دگرگون شد و از شدت مستي پريشان‌گويي كند وظيفه ساقي است كه همت خود بدرقه راهش كنند.
خطره‌اي گر رفت آگاهش كنند
كند اگر ماند به تدبيرش شوند
تند اگر راند عنان گيرش شوند

پس اگر مريد دچار تندي شد ساقي عنان او را بايد بگيرد:
ساقي بزم حقيقت بين تو باز / كي كم است از ساقي بزم مجاز
اكبر آمد العطش گويان ز راه / از ميان رزمگه تا پيش شاه
كاي پدر جان از عطش افسرده‌ام / مي ندانم زنده‌ام مرده‌ام
اين عطش رمز است و عارف واقف است / سر حق است اين و عشقش كاشف است
ديد شاه دين كه سلطان هداست / اكبر خود را كه لبريز از خداست
عشق پاكش را بناي سركشيست / آب و خاكش را هواي آتشيست
شورش صهباي عشقش در سر است / مستي‌اش از ديگران افزون‌تر است
اينك از مجلس جدايي مي‌كند / فاش دعوي خدايي مي‌كند
مغز بر خود مي‌شكافد پوست را / فاش مي‌سازد حديث دوست را
محكمي در اصل او از فرع اوست / ليك عنوانش خلاف شرع اوست
پس سليمان بر دهانش بوسه داد / اندك اندك خاتمش بر لب نهاد
مهر آن لب‌هاي گوهر پاش كرد / تا نيارد سر حق را فاش كرد
هر كه را اسرار حق آموختند / مهر كردند و دهانش دوختند

حضرت علي‌اكبر آنقدر از خدا سرشار شده است كه عشق پاكش بناي سركشي دارد و چيزي نمانده كه مغز پوست را بشكافد و حديث دوست را فاش سازد. اين درياي متلاطم اگر طغيان كند خان و مان هستي را زير و زبر مي‌كند و كائنات را در هم مي‌پيچد. پس حضرت سيدالشهداء درياي متلاطم علي‌اكبر را در آغوش مي‌گيرد. او را آرام مي‌كند دهانش را بر دهان علي‌اكبر مي‌گذارد و لب‌هاي گوهرپاش او را با نگين انگشتري مهر مي‌كند تا مبادا سر حق را از شدت وجد و ابتهاج فاش كند چرا «كه هر كه را اسرار حق آموختند / مهر كردند و دهانش دوختند»
در گنجينه الاسرار حضرت علي‌اكبر نقش اساسي به عهده دارد. چراكه ايشان شبيه‌ترين مخلوقات به حضرت رسول(ص) بود و امام حسين(ع) به ايشان دلبستگي فراواني داشت، جواني، زيبايي، رعنايي و دلبري ايشان قلب هر آدمي را تكان مي‌دهد چه رسد به پدر بزرگوارش. اينجا كربلاست، خورشيد در وسط آسمان ايستاده و رستاخيز زودهنگام را تماشا مي‌كند. تمامي جهان از حركت ايستاده و صحنه عشقبازي عاشقاني را نگاه مي‌كند كه تعدادشان 72 نفر است. حالا شاه عشق‌بازان وسط ميدان است. اكثر ياران حضرت به شهادت رسيده‌اند. صحرا سوخته و خون‌ها با خاك آميخته است. اسب‌هاي بي‌سوار شيهه مي‌كشند . حضرت مي‌خواهد آخرين امتحان خويش را در درگاه احديت بدهد.


به همت: مريم پورمحمدي
0
0
0
0 نفر

0 نظر

پیام سیستم
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.