و او گفت:
فرزندان شما فرزندان شما نيستند.
آنها پسران و دختران خواهشي هستند كه زندگي به خويش دارد.
آنها به واسطهي شما ميآيند، اما نه از شما، و با آن كه با شما هستند، از آن شما نيستند.
شما ميتوانيد مهر خود را به آنها بدهيد، اما نه انديشههاي خود را.
زيرا كه آنها انديشههاي خود را دارند.
شما ميتوانيد مهر خود را به آنها بدهيد، اما نه انديشههاي خود را.
زيرا كه آنها انديشههاي خود را دارند.
شما ميتوانيد تن آنها را در خانه نگاه داريد، اما نه روحشان را،
زيرا كه روح آنها در خانهي فرداست، كه شما را به آن راه نيست، حتي در خواب.
شما ميتوانيد بكوشيد تا مانند آنها باشيد، اما مكوشيد تا آنها را مانند خود سازيد.
زيرا كه زندگي واپس نميرود و در بند ديروز نميماند.
شما كماني هستيد كه فرزندتان مانند تير زندهاي از چلهي آن بيرون ميجهد.
كمانگير است كه هدف را در مسير نامتناهي ميبيند، و اوست كه با قدرت خود شما را خم ميكند تا تير او را تيز و دوررس به پرواز درآوريد.
بگذاريد كه خم شدن شما در دست كمانگير از روي شادي باشد؛
زيرا كه او هم به تيري كه ميپرد مهر ميورزد و هم به كماني كه در جا ميماند.
زيرا كه روح آنها در خانهي فرداست، كه شما را به آن راه نيست، حتي در خواب.
شما ميتوانيد بكوشيد تا مانند آنها باشيد، اما مكوشيد تا آنها را مانند خود سازيد.
زيرا كه زندگي واپس نميرود و در بند ديروز نميماند.
شما كماني هستيد كه فرزندتان مانند تير زندهاي از چلهي آن بيرون ميجهد.
كمانگير است كه هدف را در مسير نامتناهي ميبيند، و اوست كه با قدرت خود شما را خم ميكند تا تير او را تيز و دوررس به پرواز درآوريد.
بگذاريد كه خم شدن شما در دست كمانگير از روي شادي باشد؛
زيرا كه او هم به تيري كه ميپرد مهر ميورزد و هم به كماني كه در جا ميماند.
0 نظر
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.