
اين بار مي خواهيم به معرفي كسي بپردازيم كه اين سالها و روزها ذهن تمام مردم و سياستمداران، بزرگان كشورهاي مختلف و حتي مردم عادي از فقير و غني را مشغول خود كرده. اين شخص مدتهاست در بين ما و بر روي كره خاكي زندگي نمي كند ولي با اين حال تبديل به معروف ترين شخصيت شده...
در مورد مردي مي گوييم كه سالها قبل پيشگويي هايي ان جام داده و همه آنها بي استثنا درست از آب درآمده. كاري به اعتقاد داشتن و نداشتن كسي نداريم ولي به هر جهت همه گفته هاي او درست بوده. نوستر آداموس نامي است كه امروزه از زبان هر كسي مي توان شنيد. نوسترآداموس كه نام واقعياش ميشل دونوتردام، است در خلال سالهاي 1503 تا 1566 ميلادي ميزيستو خودش یک مسیحی کاتولیک بود. می گویند پدران و نیاکانش یهودی بوده اند, ولی اثبات این ادعا کار آسانی نیست. جد پدری او, که بازرگان غلات بود, با یک بازرگان ازدواج کرد. پدر نوستر نیز با یک مسیحی کاتولیک ازدواج کرد. آنان مدعی هستند که این مرد, هنگامی که نخستین پسرش مایکل دی نوستر آداموس به 9 سالگی رسید, مسیحی شد. نوستر آداموس چهار برادر دیگر نیز داشت که از او بزرگتر بودند. پدربزرگش به تعلیم و تربیت او پرداخت. تا اندازه ای ریاضی و نجوم ,و نیز زبان های یونانی و لاتین به او آموخت. هنگامی که پدر بزرگ درگذشت, نوسترآداموس جوان به خانه ی پدری خود بازگشت و به تحصیل ادامه داد.
در سال 1522 پدر و مادرش او را به دانشکده ی مون پلیه فرستادند تا پزشکی بخواند, در این هنگام 19 سال داشت سه سال بعد لیسانس خود را گرفت و به کار پزشکی پرداخت. در این هنگام وبای طاعون به فرانسه بویژه جنوب آن یورش آورده بود. نوسترآداموس پزشک مشهوری شد زیرا از رویارویی با بیماران وبایی ترسی به دل راه نمی داد در حالی که دیگران از ترس واگیر بیماری از آنان فرار می کردند. پس از گرفتن مدرک دکتری در سال 1529 در شهر اجین در فرانسه ماندرگار شد و با او ازدواج کرد و دارای یک پسر و یک دختر شد.. دوباره موج جدیدی از طاعون به منطقه ی زندگی او هجوم آورد و دو همسر و فرزندش درگذشتند و از آنجا که نتوانست آنها را نجات دهد این فاجعه ای برای او و کار او در آنجا بود. گرفتاری او زمانی بیشتر شد که پدر و مادر همسرش یک شکایت نامه رسمی علیه او به دادگاه بردند و از او خواستند که مهریه ی دخترش را به او بپردازند. مشکلات او به اینجا ختم نشد بلکه دادگاه های تفتیش عقاید که زیر نفوذ کلیسای کاتولیک آن زمان بود با فرمانی از او خواتند که در شهر تولو به اتهام کفر در برابر آنها حاضر شود. این اتهام در آن زمان بسیار خطرناک بود و علت آن این بود که در برابر یکی از کسانی که مجسمه ی مریم باکره را می ساخت ایستاد و به او گفته بود: «تو فقط شیطانهایی چند درست می کنی» گزارش صحبت های او را به مقامات کلیسا دادند و آنان دستور دادند او به این اتهام در دادگاه حاضر شود او از این فرمان خوددرای کرده زیرا می تریسد به محکومیتش بیانجامد و او را زندانی و سپس اعدام کنند پس از شهر خود گریخت و پنهانی به سیر و سفر پرداخت و در سال 1544 به شهر سالون در فرانسه رسيد. در آنجا با یک بیوه ی ثروتمند ازدواج کرد و از او صاحب چند فرزند د و باقیمانده ی عمر خود را در این شهر و در خانه ای به سر بردکه تا امروز وجود دارد. اتاق فوقانی خانه را برای مطالعه و کار نجوم و جادوگری و سیر و سلوک انتخاب کرد. برخی معتقدند مهمترین الهام بخش او کتابی به نام راز های مصر بوده است. او در این اتاق از سال 1547 پیشگویی های خود را آغاز کرد و برای نخستین بار آن را در سال 1555 منتشر ساخت هنوز این پیشگویی ها کامل نشده بود و شامل سه قرن (فصل) و نیمی از قرن چهارم میشد. چنانکه بیش از این گفته شد آوازه ی او همه جا پیچید و به گوش همسر پادشاه فرانسه رسید (کاترین دی مدیسی) رسید. او فرستاد تا او را در دربار آورند و اسبانی برای سفر او تهیه کردند.این سفر یک ماه طول کشید. وقتی آمد او و پادشاه به دیدارش شتافتند و پاداش کوچکی نیز به وی دادند. او دو هفته نزد آنها ماند و سپس به شهر سالون بازگشت. ناگفته نماند كه پيشگويي هايي براي پادشاه و همسرش انجام داد از جمله اين بود كه پادشاه در يك حمله چوبي به چشمانش فرو خواهد رفت و نابينا شده و بر اثر خونريزي خواهد مرد. پيشگويي ديگرش اين بود كه به ملكه گفت: همه پسران تو قبل از تو از دنيا مي روند. و اتفاقا هر دوي اين ها درست از آب درآمد. کليسا تحقیقات خود را درباره ی اینکه او جادو گری می کند یا نه دنبال می کرد و همین باعث شد که او برای بار دوم مخفی شود و در خانه بنشیند و از جامعه کناره گیری کند. از این پس او به بیماری نقرس دچار شد. او در این دوره به طالع بینی دوستانی که به دیدارش می آمدند پرداخت بویژه این کار را برای ثروتمندان انجام می داد. گفتنی است که علم نجوم در این دوره به اوج خود رسیده بود.
در روز 2/7/1566 نوسترآداموس در گذشت و جنازه ی او را بیرون بردند ولی یکبار دیگر استخوان های باقیمانده ی او را به در کلیسای سن لورن در شهر سالون دفن کردندو تاکنون نیز قبر او در آنجاست و علامتی بر روی آن نهاده اند.
به همّت: سونيا خندان
مسئول انجمن هاي: عر فان_ مسائل مختلف ادبي
ايميل: hakimnezami9990@yahoo.com
شناسه: hakimnezami9990
در سال 1522 پدر و مادرش او را به دانشکده ی مون پلیه فرستادند تا پزشکی بخواند, در این هنگام 19 سال داشت سه سال بعد لیسانس خود را گرفت و به کار پزشکی پرداخت. در این هنگام وبای طاعون به فرانسه بویژه جنوب آن یورش آورده بود. نوسترآداموس پزشک مشهوری شد زیرا از رویارویی با بیماران وبایی ترسی به دل راه نمی داد در حالی که دیگران از ترس واگیر بیماری از آنان فرار می کردند. پس از گرفتن مدرک دکتری در سال 1529 در شهر اجین در فرانسه ماندرگار شد و با او ازدواج کرد و دارای یک پسر و یک دختر شد.. دوباره موج جدیدی از طاعون به منطقه ی زندگی او هجوم آورد و دو همسر و فرزندش درگذشتند و از آنجا که نتوانست آنها را نجات دهد این فاجعه ای برای او و کار او در آنجا بود. گرفتاری او زمانی بیشتر شد که پدر و مادر همسرش یک شکایت نامه رسمی علیه او به دادگاه بردند و از او خواستند که مهریه ی دخترش را به او بپردازند. مشکلات او به اینجا ختم نشد بلکه دادگاه های تفتیش عقاید که زیر نفوذ کلیسای کاتولیک آن زمان بود با فرمانی از او خواتند که در شهر تولو به اتهام کفر در برابر آنها حاضر شود. این اتهام در آن زمان بسیار خطرناک بود و علت آن این بود که در برابر یکی از کسانی که مجسمه ی مریم باکره را می ساخت ایستاد و به او گفته بود: «تو فقط شیطانهایی چند درست می کنی» گزارش صحبت های او را به مقامات کلیسا دادند و آنان دستور دادند او به این اتهام در دادگاه حاضر شود او از این فرمان خوددرای کرده زیرا می تریسد به محکومیتش بیانجامد و او را زندانی و سپس اعدام کنند پس از شهر خود گریخت و پنهانی به سیر و سفر پرداخت و در سال 1544 به شهر سالون در فرانسه رسيد. در آنجا با یک بیوه ی ثروتمند ازدواج کرد و از او صاحب چند فرزند د و باقیمانده ی عمر خود را در این شهر و در خانه ای به سر بردکه تا امروز وجود دارد. اتاق فوقانی خانه را برای مطالعه و کار نجوم و جادوگری و سیر و سلوک انتخاب کرد. برخی معتقدند مهمترین الهام بخش او کتابی به نام راز های مصر بوده است. او در این اتاق از سال 1547 پیشگویی های خود را آغاز کرد و برای نخستین بار آن را در سال 1555 منتشر ساخت هنوز این پیشگویی ها کامل نشده بود و شامل سه قرن (فصل) و نیمی از قرن چهارم میشد. چنانکه بیش از این گفته شد آوازه ی او همه جا پیچید و به گوش همسر پادشاه فرانسه رسید (کاترین دی مدیسی) رسید. او فرستاد تا او را در دربار آورند و اسبانی برای سفر او تهیه کردند.این سفر یک ماه طول کشید. وقتی آمد او و پادشاه به دیدارش شتافتند و پاداش کوچکی نیز به وی دادند. او دو هفته نزد آنها ماند و سپس به شهر سالون بازگشت. ناگفته نماند كه پيشگويي هايي براي پادشاه و همسرش انجام داد از جمله اين بود كه پادشاه در يك حمله چوبي به چشمانش فرو خواهد رفت و نابينا شده و بر اثر خونريزي خواهد مرد. پيشگويي ديگرش اين بود كه به ملكه گفت: همه پسران تو قبل از تو از دنيا مي روند. و اتفاقا هر دوي اين ها درست از آب درآمد. کليسا تحقیقات خود را درباره ی اینکه او جادو گری می کند یا نه دنبال می کرد و همین باعث شد که او برای بار دوم مخفی شود و در خانه بنشیند و از جامعه کناره گیری کند. از این پس او به بیماری نقرس دچار شد. او در این دوره به طالع بینی دوستانی که به دیدارش می آمدند پرداخت بویژه این کار را برای ثروتمندان انجام می داد. گفتنی است که علم نجوم در این دوره به اوج خود رسیده بود.
در روز 2/7/1566 نوسترآداموس در گذشت و جنازه ی او را بیرون بردند ولی یکبار دیگر استخوان های باقیمانده ی او را به در کلیسای سن لورن در شهر سالون دفن کردندو تاکنون نیز قبر او در آنجاست و علامتی بر روی آن نهاده اند.

مسئول انجمن هاي: عر فان_ مسائل مختلف ادبي
ايميل: hakimnezami9990@yahoo.com
شناسه: hakimnezami9990
0 نظر
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.