
ادیان و عرفان
دين ما اسلام است، مسلمانيم و اين را مي دانيم كه كامل ترين دين از آن ماست و شايد اين موجب شده از ساير پيامبران گه گاهي به سادگي درگذريم و برايمان چندان مهم نباشند. اصلا شايد تا به حال انجيل را نخوانده باشيم و يا حتي تورات را...
ولي در قرآن، كتاب آسماني ما آمده كه: مسلمان بايد به تمام كتب آسماني(انجيل و تورات و زبور و ...) ايمان داشته باشد. ما، در اسلام، معصومين بزرگ راداريم، حسين ابن علي(ع) راداريم كه عاشقانه هاش، عارفانه ها و دعاهاي جاويدش را شنيده ايم و حتي فرزندان ايشان را. مثلا امام سجاد(ع) در عارفانه هاي خود با خداوند مي فرمايد: خدايا، من در كلبه فقيرانه خود آنچه را دارم كه تودراوج آسمان نداري. من در اين كلبه، چون تويي دارم و تو چون خودنداري.
در كجاي جهان، جمله و سخني برتر از اين مي توان يافت كه اين همه گوياي عشق به معشوق باشد و درك والاي انسان را از معشوق ابدي و ازلي نشان دهد؟
و يا علي ابن ابيطالب(ع) كه در جايي مي فرمايد: بگذايد و بگذريد، ببينيد و دل مبنديد، چشم بياندازيد و دل مبازيد، چرا كه دير يا زود بايد گذاشت و گذشت.
ما پيغمبر(ص) راداريم، كه گويند در زمان، عروج به عرش و كنار زدن پرده هاي اسرار، جبرئيل او را همراهي مي كرد. از آسمانها مي گذرند و در آخر به مكاني مي رسند كه جبرئيل از پيغمبر مي خواهد ادامه راه را به تنهايي طي كند و حضرت پيغمبر(ص) امتناع مي كند و دليل نيامدن جبرئيل را جويا مي شود.
پس در اين جا در ميابيم كه گاهي مي شود از مقام ملائك و روح القدسي چون جبرئيل هم درگذشت و فراتر رفت. ما مسلمانيم، ولي اين دليل بر رد كردن و واهي پنداشتن ساير اديان نيست. وقتي مسيح را به صليب مي كشيدند، رو به آسمان كرد و گفت: خدايا اين مردم نمي دانند كه چه مي كنند، پس از خطايشان در گذر. اين عظمت روح را نشان مي دهد و فراخي ذهن را. عاشق بودن را. «دين سلمان برترين اوج مسلماني نبود، مرد حق شو تا توان از حد صد سلمان گذشت» و اين جز حقيقت نيست. عرفان يعني حق و حقيقت. تمام اديان، يك هدف واحد داشته و دارند و آن اينكه، معشوق فقط اوست و جز او كسي لايق اين چنين صفات نيست. و عرفا اين را به درستي درك كرده اند. خداوند نيز مي گويد:
اصطلاح ها جداست و در ظاهر به نوع ديگري است، ولي اصل ماجرا يكيست. و عارف اصل رامي بيند و فرع را رها كرده است و باور كرده كه:
نوشته: سونيا خندان
در كجاي جهان، جمله و سخني برتر از اين مي توان يافت كه اين همه گوياي عشق به معشوق باشد و درك والاي انسان را از معشوق ابدي و ازلي نشان دهد؟
و يا علي ابن ابيطالب(ع) كه در جايي مي فرمايد: بگذايد و بگذريد، ببينيد و دل مبنديد، چشم بياندازيد و دل مبازيد، چرا كه دير يا زود بايد گذاشت و گذشت.
ما پيغمبر(ص) راداريم، كه گويند در زمان، عروج به عرش و كنار زدن پرده هاي اسرار، جبرئيل او را همراهي مي كرد. از آسمانها مي گذرند و در آخر به مكاني مي رسند كه جبرئيل از پيغمبر مي خواهد ادامه راه را به تنهايي طي كند و حضرت پيغمبر(ص) امتناع مي كند و دليل نيامدن جبرئيل را جويا مي شود.
گفت جبريلا بپر اندر پي ام / گفت رو رو من حريف تو ني ام
باز گفت او را بپر اي پرده سوز/ من به اوج خود نرفته استم هنوز
گفت بيش از اين حد اي خوش فرّ من/ گر زنم پري بسوزد پر من
باز گفت او را بپر اي پرده سوز/ من به اوج خود نرفته استم هنوز
گفت بيش از اين حد اي خوش فرّ من/ گر زنم پري بسوزد پر من
پس در اين جا در ميابيم كه گاهي مي شود از مقام ملائك و روح القدسي چون جبرئيل هم درگذشت و فراتر رفت. ما مسلمانيم، ولي اين دليل بر رد كردن و واهي پنداشتن ساير اديان نيست. وقتي مسيح را به صليب مي كشيدند، رو به آسمان كرد و گفت: خدايا اين مردم نمي دانند كه چه مي كنند، پس از خطايشان در گذر. اين عظمت روح را نشان مي دهد و فراخي ذهن را. عاشق بودن را. «دين سلمان برترين اوج مسلماني نبود، مرد حق شو تا توان از حد صد سلمان گذشت» و اين جز حقيقت نيست. عرفان يعني حق و حقيقت. تمام اديان، يك هدف واحد داشته و دارند و آن اينكه، معشوق فقط اوست و جز او كسي لايق اين چنين صفات نيست. و عرفا اين را به درستي درك كرده اند. خداوند نيز مي گويد:
هر كسي را صورتي بنهاده ام/ هر كسي را اصطلاحي داده ام
اصطلاح ها جداست و در ظاهر به نوع ديگري است، ولي اصل ماجرا يكيست. و عارف اصل رامي بيند و فرع را رها كرده است و باور كرده كه:
ملت عشق از همه دين ها جداست / عاشقان را ملت و مذهب خداست
نوشته: سونيا خندان
0 نظر
برای ارسال نظر، باید در سایت عضو شوید.