صفحه اصلي > مطالب و مقالات / گنجینه ادبی > کاریکلماتور (بخش 3)
کاریکلماتور (بخش 3)1 فروردین 1397. نويسنده: nedakeshavarz |
- تب عشق، دماسنج میترکاند.
- لاکپشت از جنگجویی خوشش میآید که در لاک دفاعی فرو میرود.
- به سنگفروشی رفتم تا سنگ صبوری بیابم.
- خسیس با دست خودش گورش را میکند، تا پولی به گورکن ندهد.
-هزار پا، دستخوش تغییر نمیشود.
- بنا، افق دیدش را دیوار میگیرد.
- زمان ایستاد، وقتی ساعتم را خواباندم.
-راننده، عاشق فرمان شلیک است.
- با گل سنگ، پنجره دل عاشق را شکستم.
- کلاهبردار، باعث شد سر بقیه بیکلاه بماند.
- خیال خامم، در آتش بیخیالی سوخت.
-برای یافتن فرهاد، به قصر شیرین رفتم.
- بازیگر جوان با خاکانداز، خاک صحنه میخورد.
- برای اینکه آدم کاری به نظر آید، همیشه لباس کار به تن میکند.
- کسی که میخواست شر را بخواباند، با خودش لحاف و تشک میبرد.
- برای اصلاح اشتباهاتم، از قیچی استفاده میکنم.
- آدم سرشناسی است، آرایشگر.
- برای اینکه قاضی خوبی شود، همه را قضاوت میکرد.
- حمام، استودیوی خواننده بیپول است.
- کویر، ساعت شنی تاریخ است.
- خیاط لجباز، سر سوزن از تصمیمش پایین نمیآید.
بازگشت |