قصه شب: بامداد خمار 102
10 فروردین 1391 , بازدید ها: 508
باز اول تابستان شد. خورشید بر همه چیز پرتو افکند و بوی چوب خشک را بلند کرد. بوی [..]
10 فروردین 1391 , بازدید ها: 508
باز اول تابستان شد. خورشید بر همه چیز پرتو افکند و بوی چوب خشک را بلند کرد. بوی [..]
9 فروردین 1391 , بازدید ها: 908
لج می کردم. می رفتم مقدار زیادی نبات و قند می خریدم. تنقلات و مراباجاتی را که [..]
8 فروردین 1391 , بازدید ها: 411
کلیدی در قفل در صدا کرد. در کوچه باز و بسته شد. صدای پا آمد. دلم فرو ریخت. نه [..]
7 فروردین 1391 , بازدید ها: 931
دلم می خواست از خواب بیدار شوم و خانه پدرم باشم. همان زمانی که پسر عطاالدوله [..]
6 فروردین 1391 , بازدید ها: 830
درد کمتر از سوز دل آزارم می داد. مدتی با حیرت به روی او نگاه کردم. یک دستم به [..]
5 فروردین 1391 , بازدید ها: 600
پیراهنم را خیلی دوست داشتم. آن را پشت پرده به میخی آویخته بودم و رویش چادرنماز [..]
4 فروردین 1391 , بازدید ها: 650
رو به روی من ایستاد و گفت: - آخر بگو ببینم حرف حساب تو چیست؟ پرسیدم: - راستی [..]
3 فروردین 1391 , بازدید ها: 705
مادرش در حالی که گردن و کمر خود را پیچ و تاب می داد پرسید: - حالا چه شده که آقا [..]
2 فروردین 1391 , بازدید ها: 567
لازم نشد من تعارف کنم. خود آن ها بدون تعارف ماندند. امشب دیگر کوکب وقیح تر شده [..]
1 فروردین 1391 , بازدید ها: 749
رمان زیبای بامداد خمار به قلم فتانه حاج سيد جوادي (پروين) [..]
29 اسفند 1390 , بازدید ها: 544
کرم سیزده چهرده ساله که از بدو ورود حتی سلامی هم به کسی نداده بود، انگار گوساله [..]
27 اسفند 1390 , بازدید ها: 709
پرسیدم: - زنش ناراحت نیست؟ غصه نمی خورد؟ حرفی نمی زند؟ به سویم براق شد: - چرا [..]
26 اسفند 1390 , بازدید ها: 738
- محبوب، تو چه کارمی کنی که هر روز خوشگل تر می شوی؟ روی دست چپ تکیه کرده و به [..]
25 اسفند 1390 , بازدید ها: 813
در دل می گفتم، حرف خودش نیست. سفارش خانم جان است. دستور آقا جان است. تصمیم [..]
23 اسفند 1390 , بازدید ها: 488
ناگهان وسوسه شدم. از جا بلند شدم و خودم را در آیینه روی طاقچه تماشا کردم. دایه [..]
22 اسفند 1390 , بازدید ها: 746
البته چشمم به دنبال منصور نبود ولی نمی دانم چرا در گوشه ای از دلم امید داشتم که [..]
21 اسفند 1390 , بازدید ها: 647
وقتی در کنار او بودم از هیچ چیز ناراحت نمی شدم. وقتی که مهربان بود. - نه، چه [..]
20 اسفند 1390 , بازدید ها: 574
- خرجش را آقا جانم می دهد. - این قدر پول آقا جانت را به رخ من نکش. من همینم که [..]
19 اسفند 1390 , بازدید ها: 748
رحیم گفت: - می گذاری یک لقمه بخوریم یا می خواهی زهرمارمان کنی محبوبه؟ مادرش سیر [..]
17 اسفند 1390 , بازدید ها: 681
بچه طفل معصوم می زد زیر گریه. مادرشوهرم چشم ها را در کاسه می چرخاند و با رنجش [..]